حوصله معلم ها را زیاد کنیم
خلاقیت و ابتكار عمل برای رشد و ارتقای علمی كشور از اهمیت بسزایی برخوردار است. جامعه ای كه بتواند خلاقیت نسل جوان و به خصوص دانش آموزان را فراهم سازد به طور حتم از رشد و شكوفایی علمی بهره مند خواهد شد.
سازمان آموزش و پرورش به عنوان متولی این بخش می تواند بستر مناسبی برای رشد فكری دانش آموزان ایجاد كند.
معلم خلاق می تواند با به كارگیری روش های نوین تدریس تأثیر به سزایی در پرورش خلاقیت دانش آموزان داشته باشد.
برخی از معلمان حتی انگیزه ای برای درس دادن به دانش آموزان ندارند با این حال چگونه می توان توقع داشت زمینه لازم برای رشد خلاقیت را در دانش آموزان فراهم كنند. معلمان با رفتار خلاقانه، می توانند محیطی را برای ارتقای خلاقیت در دانش آموزان به وجود آورند. اگر معلم با اتخاذ روش های نوین و كاربردی آموزش در راستای بروز خلاقیت دانش آموزان گام بردارد ولی الگوی عملی مناسبی در این خصوص نتواند ارائه كند تأثیری در رشد و شكوفایی دانش آموزان نخواهد داشت.
ارائه برنامه های آموزشی به معلمان و بسترسازی مناسب برای پرورش خلاقیت در بالفعل كردن خلاقیت دانش آموزان و معلمان بسیار مؤثر خواهد بود.
شوخ طبعی از شاخص های مهم خلاقیت به شمار می رود و وجود حس شوخی و شوخ طبعی در فضای خانواده بسیار مهم است. حس شوخ طبعی به طور مستقیم به رشد خلاقیت دانش آموزان كمك می كند و در خانواده هایی كه فضای زندگی آنان خشك و رسمی است بسیاری از خلاقیت ها در آنان بروز نمی كند.
ناآگاهی برخی از والدین از فرآیند رشد خلاقیت در كودكان و مطالعه نكردن آن ها در این زمینه سبب می شود هیچ گاه نتوانند برای پرورش و شكوفایی خلاقیت فرزند خود برنامه ریزی كند.
بیهوده شمردن تخیلات دانش آموزان، نشناختن علایق درونی فرزندان، تحمیل علاقه از موانع خلاقیت دانش آموزان در خانواده است. تقویت حس اعتماد به نفس و خودباوری در دانش آموزان، ترغیب آن ها به حدس زدن مسائل درسی، اهمیت جدی به امر آموزش ابتكار عمل و خلاقیت، ترتیب دادن سخنرانی برای شخصیت های خلاق دانش آموز از روش های كاربردی پرورش خلاقیت است.
همچنین با ترتیب دادن برنامه های سخنرانی برای دانش آموزان خلاق می توان، اندیشه های مبتكرانه آن ها را در اختیار سایر دانش آموزان قرار داد. سایر دانش آموزان نیز با الگوبرداری از چنین شخصیت هایی تلاش خواهند كرد كه خود نیز خلاق و مبتكر شوند تا بتوانند الگویی برای سایر هم كلاس های خود باشند. اندیشه های خلاق زمانی بروز خواهند كرد كه شرایط برای بروز آن فراهم شود و بهره گیری از روش حدس زدن در شرایط مختلف نیز عاملی برای شكوفایی استعداد و تجلی خلاقیت است.
هردانش آموزی در برابر مسائل و رویدادها واكنش منحصر به فردی خواهد داشت كه بیان آن واكنش ها می تواند زمینه ای برای تجلی خلاقیت در سایر دانش آموزان ایجاد كند. وی ایجاد فضا و بستر طبیعی و آرام برای بیان واكنش ها و احساسات دانش آموزان و دور كردن فضاهای خشن و پر التهاب را اقدامی مؤثر در پرورش خلاقیت دانش آموزان ذكر می كند.یكی از روش های مؤثر در پرورش خلاقیت حذف عوامل منفی و تحقیر آمیز از فراروی دانش آموزان است. تحقیر، تمسخر، تنبیه و شرمنده كردن مانع شكوفایی استعدادها و خلاقیت ها می شود. نباید تمامی دانش آموزان را با یكدیگر یكسان بدانیم، اطلاع از این تفاوت ها در تحقق و شكوفایی استعدادهای بالقوه آن ها مؤثر است.
در طريق تربيت ديني چه مراقبت هايي لازم است ؟تربيت و آموزش ديني كودكان ( قسمت ششم )
در قسمت قبل به فنون و ابزار لازم در تربيت ديني پرداختيم . اينك در ادامه مي خوانيم...
هـ - مراقبت هاي لازم
در طريق تربيت ديني كودكان مراقبت هايي بايد صورت گيرد تا امر تربيت مؤثرتر باشد . اين مراقبت ها از جهات مختلفي مورد بحث هستند كه اهم آنها عبارت اند از:
1- پاسخ درست به سؤالات : درك و فهم كودك نسبت به مسائل مذهبي بسيار محدود است و به همين نظراو دائماً در زمينه هاي گوناگون به سؤال و پرسش مي پردازد تا دامنه اطلاعات خود را وسيع تر سازد. پرسش هاي او نشانه ي علاقه مندي او به عقلاني و مستدل كردن اطلاعات مذهبي است و براي مربي نقطه مثبتي مي باشد .
آنچه مهم است دادن پاسخ به سؤالات است كه بايد درست و قانع كننده باشد. ما نياز نداريم كه با استدلالِ نيرومند و قوي به كودك جواب دهيم ؛ زيرا او دراين رابطه شايد نتواند حقايق را درك كند و مباني درك منطقي و مستدل او چندان رشدي ندارند ؛ ولي ضروري است پاسخ ها قاطع باشند آن چنان كه او را قانع كنند نه ساكت ، قلب پاك و منزه او بايد آن را بپذيرد و ذهنش آن را در خود جاي دهد.
موفقيت در اين امر بسته به آن است كه والدين و مربيان ، خود اعتقادات و اطلاعات روشني داشته باشند و به آنچه كه مي گويند مؤمن باشند. اگر جاي ابهامي در زمينه اي خاص برايشان وجود دارد از خود دور سازند و در پاسخ هم خود را در وضع درك و فهم و موقعيت كودك قرار دهند.
2- جلوگيري از بدآموزي ها: چه بسيارند شبهات و بد آموزي هايي كه براي كودك پديد مي آيند و ناشي ازجهل و يا بي توجهي مربيان است و البته آنها هم در اين امر شايد معذور باشند. از آن بابت كه برخي از مستشرقان خيانتكار، دوستان نادان و دشمنان دانا ذهن ها را آلوده كرده اند و افسانه ها و اساطيري را به نام مذهب وارد جامعه نموده اند و اذهان مردم را آلوده اند.
عقايد و افكارغلطي كه وارد مغزها شده اند به زودي از بين رفتني نيستند و اي بسا كه خود به گروه و نسل هاي ديگر القاء شوند ودر ذهن آنها هم ريشه دار گردند. در آموزش ها، بويژه در آموزش مذهبي بايد چيزي را به كودك آموخت كه بعدها نيازي به اصلاح نداشته باشد.
والدين و مربيان اعتقاد به خدا، به مذهب و تعاليم آن را به گونه اي در كودك پديد آورند كه روح مذهب در آنان به صورتي صحيح استوار گردد. همچنين مسائل و مباحث آموخته شده به صورتي باشند كه كودك در حال و بعد ، آنها را منافي با حق و حقيقت نيابد. غرض اين است بدانيم كه عقايد مذهبي كودكان با زندگي روزمره و تجارب و آگاهي هاي خانواده و مدرسه ارتباط نزديك دارد.
3- ايجاد عادات مذهبي : زندگي خود و خانواده خود را مذهبي كنيد. آن چنان كه رفتار و گفتار، رفت و آمدها ، معاشرت ها ، خور و خواب ها و موضعگيري ها همه رنگ مذهب داشته باشند. نماز خود را در اول وقت بخوانيد و برنامه كار و بازي كودك را طوري ترتيب دهيد كه در آن ساعت فارغ البال و با شما همراه باشد؛ روح خير خواهي نسبت به همنوع را درخود زنده و متجلي سازيد تا فرزند شما از آن درس بياموزد؛ در برخوردها خوشرو باشيد كه حاصل آن عملاً خوشرويي فرزند شما باشد و درهمه ي آنچه كه مورد نظر است به طور مداوم و مستمر عمل كنيد تا اين خوي ها در شما و فرزندنتان به صورت عادت درآيد.
4- خستگي جسمي و ذهني : ما دوست داريم كه فرزندان ما عامل به مذهب و تعاليم آن باشند ولي نمي خواهيم كه كودك را در طريق مذهب و عبادت و طاعت آن چنان خسته كنيم كه از آن متنفر و بيزار گردد. طفلي كه از همان آغاز حيات از عبادت خسته شود ترجيح خواهد داد كه بدون مذهب باشد.
غرض اين است كه در اعمال مذهبي ظرفيت جسماني ، رواني، فكري و عاطفي كودك را در نظر گيريم و ببينيم تا چه حد آمادگي پذيرش و عمل دارد. از كودك هفت ساله خود انتظار نداشته باشيد كه پا به پاي شما در راهپيمايي ها شركت كند و چون شما شعار دهد. او كودك است، خسته خواهد شد . از فرزند ده ساله خود انتظار نداشته باشيد كه چون شما در جلسه مذهبي چند ساعته ساكت و آرام بنشيند وهمانند شما به خواندن دعا، سينه زني و مرثيه خواني بپردازد.
بررسي هاي علمي نشان مي دهند كه بيشتر لامذهبان و يا مخالفان مذهب از دو گروهند:يكي فردي كه در دوران كودكي و نوجواني آگاهي و تربيت مذهبي به او نداده اند و ديگر فردي كه تربيت مذهبي دوران كودكي اش با خشونت و سختگيري توأم و همراه بوده است و يا كودك را در عين نفهميدن مسئله اي وادار به عمل كرده اند.
و- هشدار
غرض هشداري است به والدين و مربيان كه بر اثر بي توجهي ، سهل انگاري و جهل و ناداني ، وضع و موقعيتي را براي كودكان پديد مي آورند كه آنان در آينده با دشواري هايي مواجه خواهند شد. في المثل برخي از والدين و مربيان طفل را در دوران كودكي از تربيت ديني دور نگه مي دارند. بدان مقصد كه اين امر برايشان زود است و بعدها در سنين نوجواني امكان اعمال نظر برايشان نخواهد بود. و يا بعضي از مربيان مسئله اي را وارونه و غلط به كودك القاء مي كنند بدان گمان كه در آينده پس از بزرگ شدن كودك آن را اصلاح نمايند ؛ و اينان روزي به خود مي آيند كه كار از كار گذشته و در امر تربيت با صدها دشواري مواجه خواهند بود.
رمز از دست دادن عقايد
اين كه چرا برخي از افراد با اين كه در خانواده مذهبي به دنيا آمده اند ترك دين و مذهب مي گويند پاسخش تا حدودي مربوط مي شود به بخشي از تحليلي كه ارائه داديم . در عين حال براي هشياري برخي از والدين علاقه مند به پرورش مذهبي فرزندان ، عرض مي كنيم كه به موارد زير هم توجه داشته باشند و رمز ترك عقايد و لا مذهبي فرزندشان را در اين روابط جستجو كنند:
1- عدم آگاهي و معرفت نسبت به مسائل مذهبي كه خود سبب رسيدن به اين نكته مي شود كه كار مذهب عملي پوچ و بي فايده است.
2- وجود تناقض در رفتار و كردار، در گفتار و عمل والدين و مربيان كه كودك را نسبت به آنها بدبين مي سازد.
3- اِعمال روش هاي خشك و مستبدانه در آموزش مذهبي و درخواست اطاعت كوركورانه و بي قيد و شرط.
4- عدم توان استدلال منطقي در اين رابطه كه وجودش براي دفاع از كيان عقيدتي هركس ضروري است .
5- وجود افسانه و اساطير و خرافات و موهومات و شبهات به اسم مذهب كه سبب بدنام كردن مذهب مي شود.
6- عدم ايجاد رابطه بين دين و دانش و حتي اصرار به متضاد نشان دادن اين دو مسئله .
7- القاء ترك لذات به اسم دين ، بدين ادعا كه لازمه دينداري ترك لذات است .
8- وجود تفاوت بين آنچه كه از لحاظ تعاليم مطرح مي شود و عمل آن در اجتماع و مسئولان مذهبي جامعه .
9- تحميل بدون در نظر داشتن ظرفيت جسمي و رواني كودك.
10- عدم زمينه سازي براي ايجاد آمادگي در كودك به گونه اي كه گاهي جاذبه تلويزيون نمي گذارد كودك به دنبال نمازش برود.
11- معاشرت هاي بي بند و بار و بي ضابطه كه موجبات فساد و گمراهي ها را فراهم مي آورند.
12- زرق و برق ها ي فسادانگيز محيط و القائات ناروا در اين رابطه كه ناشي از تلاش جاهلان و دشمنان دوست نما است .
توجه به امانت داري
در همه حال فراموش نكنيم كه ما امانتدار خداييم . كودك، امانتي است از خدا در دست ما و بعد هم در دست خودش و بعد هم در دست اجتماع و مسئولان ديني. ما در برابر اين امانت مسئوليم و بايد حساب پس بدهيم . بار مصيبت دو چندان خواهد بود وقتي كه ما نه براي خود فكري كرده باشيم ، نه براي فرزندانمان، بي اعتنايي و يا سهل انگاري در انجام وظيفه عقوبت آفرين است.
در اين راه از چه كسي مدد گيريم؟
در تربيت فرزندان و ساختن و به عمل آوردنشان بايد از مددها و نيروهايي استفاده كرد. نخست بايد از همت و عزم و اراده خود مدد خواست كه جداً به تربيت كودك همت گماريم و بكوشيم او را بسازيم و به عمل آوريم . ثانياً از آنها كه آگاه و صاحبنظرند ، از مسئولان تربيت، از معلمان اخلاق ، از صاحبنظران در فهم قرآن بايد مدد بخواهيم كه آگاهي ها و اطلاعات لازم را در اين رابطه در اختيارما بگذارند. از فرصت هايي كه در اجتماع است ، از امكاناتي كه دولت و دستگاه هاي آموزشي در اختيار مي گذارند بايد به نفع سازندگي و اصلاح كودك استفاده كرد.
و سرانجام بايد از هستي بخش مطلق ، از مددرسان توانا و نزديك ، از خداوند خلق و امر براي حفظ و به ثمر رساندن امانت خودش طلب كمك كرد.
تربيت و آموزش ديني كودكان ( قسمت پنجم )
د- فنون و ابزار لازم
1- در جنبه ابزار: وسايل وابزار تربيت در اين راه بسيار و برخي از آنها عبارت اند از:داستان ها : منظور داستان هاي مربوط به پيشوايان مذهب است كه ذكر آن ضمن بالا بردن سطح فكر و معرفت كودكان سبب ايجاد عُلقه ( دلبستگي ) و تلاش براي همانندي هم خواهد بود. شما به همراه داستان و شرح حال و زندگي اولياي مذهب مي توانيد معارف و مباحثي را به كودك القاء كنيد.
محافل و مجامع: قرار دادن كودك در جو مذهبي مثل مساجد و محافل، جلسات مذهبي ، اجتماعات سالم ديني در رشد و پرورش ديني آنها بسيار مؤثر است . كودكان ما از حدود سه سالگي چنين آمادگي را دارند و در ضمن آن به فراگيري آيات و دعا و برنامه ها مي پردازند. طفل از همراهي با پدر براي رفتن به مسجد و مجلسي خوشحال مي شود و به مسائل مذهبي با علاقه گوش مي كند. از حدود هشت سالگي دوست دارد عضو سازمان مذهبي شود و به خاطر آن احساس غرور مي كند.
رفتارهاي مذهبي جمعي : برگزاري نماز جماعت ، تربيت گروه سرودهاي مذهبي و مشاركت دادن كودك در آن ، خود از مسائل مورد علاقه كودك است . دكلمه ، نمايش ، عبادت هاي جمعي ، آوازهاي مذهبي به صورت گروهي در تربيت مذهبي كودكان بسيار مؤثر است و موجباتي را براي رشد مذهبي ، صفا و اخلاص فراهم مي آورد ؛ اگر چه برخي از آنها براي خوشايند ديگران صورت گيرد.
منطق و استدلال : به كار بردن منطقي كودك پسند ، و بيان مسئله به زباني كه كودك را اقناع كند خود در رشد مذهبي او مؤثر است . برنامه ها بايد به صورتي منسجم و هماهنگ باشند، طوري كه به كودك نظمي فكري بدهند ، براي طفل قابل درك و فهم باشند و او را درحد توان فكري قانع سازند. و البته فراموش نخواهيم كرد كه تفكر منطقي در كودكان از حدود هفت سالگي ظهور كرده و تدريجاً رشد خواهد كرد.
فرصت ها: در جريان زندگي و در مسير آن گاهي فرصت هايي پديد مي آيند كه دقايق آن براي مربي غنيمت و كل آن به صورت ابزار و وسيله اي در اختيار است. در جامعه اسلامي ما جشنها ، وفات ها ، اعياد و مراسم بسيارند. دراين فرصت ها مي توان بحث هايي را ترتيب داد و ضمن آن از مسائل اسلامي ، از راه و رسم حيات اسلامي ، از اخلاق و عادات مذهبي سخن گفت و بذر رفتار اسلامي را در نهاد كودك كاشت .
2- در جنبه فنون : در اين جنبه ها نكات و شرايط متعددي مطرحند كه ذكر همه آنها در اين مختصر ميسر نيست، آنچه با رعايت اختصار دراين رابطه مي توان ذكر كرد عبارتست از :
- ارائه الگو: ما ناگزيريم دراين رابطه بيشتر حرف بزنيم از آن بابت كه نقش الگو ها در رنگ دادن زندگي كودك سرنوشت ساز است. اصولاً تربيت ، و به ويژه تربيت ديني بر اساس دستورات عملي و مدل هايي خواهد بود كه والدين و مربيان به كودك عرضه مي كنند. طفلي كه رفتاري را از والدين خود ببيند از آن تبعيت خواهد كرد، خواه رفتاري سالم باشد وخواه ناسالم .
جنبه تبعيت از الگو درهمه ي سنين مهم است و در شش تا دوازده سالگي داراي نقشي قوي تر از ديگر سنين است . البته فراموش نخواهيم كرد كه تصور كودك چهار ساله از پدرش اين است كه او قدرت مطلق است، همه چيز را مي داند و هرچه را كه انجام مي دهد درست است. به همين نظر است كه ما توصيه مي كنيم والدين و مربيان مراقب رفتار و سخنان خود باشند.
ما حتي معتقديم كه الگوهاي تربيتي كودكان در جنبه ي اخلاق ، و در صبر و اخلاص و امانت و پاكي و بركناري از شبهات بايد خدا گونه باشند، صاحب علم و آگاهي باشند و نظريه اي را عرضه و ارائه كنند كه مدافع آن هستند ، در نظر داشته باشند كه ذهن كودك به زمين آماده اي شبيه است كه همه چيز را مي پذيرد ، حتي اوهام و خرافات را .
ما به نصيحت زباني در پرورش ديني چندان معتقد نيستيم ، قائليم كه نقش عملي والدين كارسازتر است و رفتار مذهبي كودك به ميزان علاقه و شايستگي و ميزان درك و فهم والدين و نوع رفتار و موضعگيري آنها در برابر حوادث بستگي دارد .
عبرت آموزي : اين هم نكته اي مهم و سازنده در تربيت است كه هر واقعه و جرياني را به صورت درسي در آوريم كه كودك از آن استفاده كند. اين كه فردي دروغ گفته و رسوا شده ، اين كه فردي ديگر خيانت كرده و آبرويش رفته است و آن سومي كه تنبلي و تن پروري كرده و گرفتارشده و آن چهارمي نتيجه بد عمل خود را كشف كرده ، و آن پنجمي كه از دنيا رفته و از او نام نيك يا بدي باقي مانده براي كودك درس است. مربي لايقي مي خواهد تا اين درس را به كودك القاء و وقايع را به نحوي مفيد و شايسته ارزيابي كند.
توجه به رغبت : كودك همه گاه آماده انجام دادن همه كارها نيست . در ساعتي نمي خواهد با شما نماز بخواند او را تحت فشار قرار ندهيد و مجبورش نكنيد كه حتماً برخيزد و چنين كند كه زيان آن از نفعش بيشتر است . بگذاريد خود با رغبت به سوي شما آيد تا براساس حضور قلب به عبادت بپردازد . تحميل به اسم مذهب مفيد نيست.
از مجاورت نيكو با كودك استفاده كنيد و بكوشيد كودك با شما يا فرد ديگري كه پايبند به مذهب است مأنوس شود. انس ها و الفت ها ، انضباط مذهبي را دروني مي كنند. طفل درعين آزاديِ فكر، به آزادي عبادت و اطاعت هم دست خواهد يافت و اين امر اگر ازهمان آغاز كودكي پيگيري شود ، در قبل از ده و حتي در هشت سالگي ثمرات خود را نشان مي دهد و به اصطلاح قواعد مذهبي در او ريشه دار مي شوند.
ادامه دارد ...
در قسمت بعد به اين مطلب مي پردازيم كه در طريق تربيت ديني چه مراقبت هايي لازم است ؟
روش هايي براي مذهبي بار آوردن كودكان/تربيت و آموزش ديني كودكان ( قسمت چهارم )
در قسمت قبل مطالبي در مورد فروع مذهب و تعاليم آن بيان كرديم . اينك در ادامه مي خوانيم ...
زندگي مذهبي تابع آداب و ضوابطي است كه كودك ازهمان دوران خردسالي بايد بكوشد خود را با آن تطابق دهد. وقت شناسي ، انضباط در كار، محكم كاري ، رعايت حقوق و حدود ، انس به كار ، ميل به سحر خيزي ، علاقه به خواب و استراحت پس از نماز عشاء ، تقسيم اوقات شبانه روز به ساعات كار و معاشرت و استراحت و ده ها مسئله از اين قبيل در دوران كودكي بايد سر و سامان پيدا كنند.
همچنين حد حيا و شرم براي كودك بايد روشن شود از آن جهت كه بسياري از حُجب و حياها ابلهانه و خطرآفرين است. و يا احتياط هاي آلوده ي وسواسي سبب ويرانگري هايي در آينده خواهد شد. آرايش ها، لباس پوشيدن ها، خور و خواب ، كيفيت معاشرت ، رعايت محبت ، خدمت، فداكاري ، صحت عمل ، تسلط برخود ، مديريت و حفظ خود ، همه و همه از مباحثي هستند كه در تربيت مذهبي كودكان بايد مّد نظر قرار گيرند. در همين جاست كه مي توان رابطه ي مذهب با اخلاق را نيز كشف و دريافت نمود.
در فلسفه زندگي
:بخشي از آموزش هاي ما در رابطه با فلسفه زندگي است . در مورد اين امر كه چرا زنده ايم و چرا زندگي مي كنيم ؟ والدين در دوران حيات مشترك خود با كودك مي توانند تفسيرهاي گوناگون و متفاوتي را از زندگي ارائه دهند و بر آن اساس كودك خود را بسازند.در آموزش ديني بر اين اساس بخشي از تلاش مربيان هم مربوط به اين جنبه ها و آشنا كردن عملي طفل است به فلسفه وهدف زندگي و بار آوردن او براساس ضوابط مكتب ؛ يعني به گونه اي دنيا را براي كودك معرفي كنيم كه ارزش زيستن را داشته باشد. اين امر بايد از حدود هفت سالگي مورد نظر باشد كه علاقه اي شديدتر نسبت به زندگي براي او حاصل مي شود و مي خواهد اطلاعات عميق تري در اين رابطه پيدا كند.
در همه حال فراموش نكنيم كه فلسفه زندگي از نظر مذهب امري است كه كودك بايد از طريق مشاهده و ملاحظه ي آن در زندگي والدين و مشاهده آن پذيرا شود وگرنه با گفتن و اظهار نظر كردن ، امري در اين رابطه پديد نخواهد آمد.
ج- روش هاي تربيت ديني :
در قسمت هاي قبل به اهداف و مقاصد و محتوا و مضمون تربيت ديني پرداختيم : اينك به روش هايي كه در تربيت ديني كارساز هستند ، مي پردازيم .
1- در آموزش: در آموزش ديني شيوه ها و فنوني براي تربيت مطرح است كه اهم آنها عبارت اند از بحث كردن در مورد جهان و طبيعت و آفاق و انفس، دادن تذكر در موارد لازم و ضروري ( مثلاً دروغ كار زشتي است و ...) ، توجه دادن به خود و ابعاد وجود ي خود ، واداشتن به تفكر و تدبر در امور، تعقل و استدلال ، استفاده از تجارب شخصي ، سياحت و زيارت اماكن و در سايه آن دادن آگاهي ، عبرت آموزي و ...
درس هاي ديني نمي توانند صرفاً ذهني باشند ! چون در آن صورت خشك و بي حاصل خواهند بود. بايد در مواردي او را به تماشاي زيبايي هاي آفرينش و مذهب و تعاليم آن جهت دهيم تا عظمت و قدرت آفريدگار در اعمال و روح او تجلي كند.
به هرحال روش آموزش نبايد به صورتي باشد كه فكر و مغز او را تسخير كند و او را به صورت برده اي درآورد. به همين نظر نبايد كوشش در القاي مطالب خشك و بي حاصل باشد ، بلكه عرضه و ارائه ي عمل و نماياندن چهره واقعي مذهب در حيات خانوادگي و در موضع گيري هاي عملي مهم است.
پس قدرت درك او را از طريق سؤالات بالا ببريد و قدرت تعميم او را با اين گونه پرسش ها تقويت كنيد : زمين را كه آفريد؟ درخت را كه آفريد؟ آب را چه كسي به وجود آورد؟ آسمان را چه كسي ؟ و ... و سپس نتيجه بگيريد كه : همه چيز را خدا آفريد.
با پرسش هاي مكرر ، خدا را در ذهن كودك بزرگ و دوست داشتني كنيد؛ روح مذهب را در اعماق وجود او نفوذ دهيد، و شك ها را از درون او بزداييد. آموزش ها به صورت سمعي و بصري و حتي لمس و درك باشد تا كودك را به خود آورد و او را قلباً به مكتب خود معتقد و علاقه مند سازد.
2- در پرورش :در پرورش مذهبي ، تكيه به مسائل و جنبه هايي است كه اهم آنها عبارت اند از :
احياي فطرت
: در سرشت و ذات كودك جنبه هايي وجود دارند كه فرد را به سوي تقوا و عدالت ، پاكي و صداقت وا مي دارند. ميل به پاكي و صفا در كودكان امري است كه در همه جاي جهان مي توان از آن سراغ گرفت . ما در هيچ كجاي جهان فردي را نمي شناسيم كه در كودكي و خردسالي خواستار خير و پاكي ، جوانمردي و صداقت نباشد و يا كمك به مظلوم مورد تحسينش قرار نگيرد .احياي فطرت ، خود گامي است به سوي رشد ، و در پرورش و سازندگي افراد نقشي فوق العاده دارد. در تربيت ، سعي بر اين است كه طفل را به فطرت ارجاع دهيم و داوري را از وجدان او بطلبيم و حظّ و بهره ي او را بر اساس آن قرار دهيم كه فطرت و وجدانش تأييد مي كند.
در تربيت و سازندگي نسل ، سعي بر اين است كه تنها از حق طرفداري شود و به كودك نيز القاء گردد و عرضه حق دور از هر گونه شائبه اي و پيراسته از هرگونه مصلحت جويي باشد. اجازه دهيم كه فطرتش سالم و دست نخورده باشد و به راستي و درستي و پاكي همچنان مأنوس و دوست دار فضائل باشد.
تزريق محبت خدا
: ما بايد كاري كنيم كه كودك خدا را دوست داشته باشد . در اين صورت است كه او مي تواند عامل به احكام خدا شود . در طريق وصول به اين هدف ضروري است خدا را دوست داشتني ، مهربان و بخشنده و صميمي تر از پدر و مادر معرفي كنيد.همچنين ضروري است اين تصور در ذهن كودك مستقر شود كه خدا او را دوست دارد و مي خواهد او فردي ارزنده شود و خوشبخت و سعادتمند گردد. با كودكان لااقل تا شش سالگي بايد دائماً از مهر و عنايت خدا و از لطف و كرامت او سخن گفت ، نه از خشم و غضب و جهنم و عذاب او.
در طريق تزريق محبت خدا دردل كودك از هر وسيله حقي مي توان استفاده كرد و داستانها و قصه هايي در اين رابطه مي توان ساخت ؛ البته بايد درنظر داشت كه تصور و سخن والدين درباره خدا در كودك مؤثر است . اگر آنان خدا را فردي خشمگين معرفي كنند يا رحيم ، در تلقي كودك مؤثر خواهد بود.
ايجاد عـُلقه به اولياي الهي
: كودك بايد به اولياي دين، به رسول خدا و ائمه عليهم السلام و ديگر پاسداران مذهب علاقه مند باشد تا امر و نهي شان و راه و روششان در او اثر گذارد و شيوه هاي زندگي آنان را سرمشق قرار دهد. در طريق وصول به اين هدف مي توان از شيوه هاي گوناگوني استفاده كرد كه يك نمونه ي آن ذكر داستان زندگي و شرح فداكاري و خدمات آنهاست .اصولاً كودكان نسبت به كساني كه جنبه اعجاب و تحسين آنها را بر مي انگيزند و راه و روش قهرمانان را دارند علاقه مندند. اگر بتوانيم پيشوايان مذهب را به همان گونه اي كه بودند بزرگ و عظيم معرفي كنيم و شرح ايثارگري هاي آنان را به زبان ساده و قابل فهم براي كودك بيان كنيم ، در طفل علاقه اي قلبي نسبت به آنها پديد آمده و دوستدار آنها خواهد شد و جنبه ي همانند ي وادارش مي سازد كه عملاً از راه و روش آنها تبعيت كند.
ايجاد روحيه تعاون و تشكل
:در پرورش مذهبي سعي بر اين است كه جنبه تولي و تبري را در او تقويت كنيم . آنچنان كه ولايت اولياي حق و دوستداران مذهب را بپذيرد و از دشمنان دين بيزاري جويد. در عين دوست داشتن بشريت و خير خواهي براي آنان ، ضروري است اولويت ها در جنبه خيررساني براي او مطرح شود.سلسله مراتب كساني كه در معرض بهره مندي از حمايت افراد قرار مي گيرند. عبارتست از والدين و خويشان ، همسايگان، افرادي كه با ما هم كيش و برادرند و در مناصب گوناگون سرگرم خدمت و تلاشند و آنگاه ، ديگر انسانهايي كه اهل كتابند و هم آنها كه شايد حكمت و عقيده درستي ندارند ولي مزاحم كسي هم نيستند.
روحيه سازماندهي و تشكل در كودكان بايد قوي شود آنچنان كه در سايه ي ياري ها و همراهي ها ، وحدت و الفتي حاصل شود و افراد به كمك هم و با تمركز ، وحدت و قدرت بتوانند در سطح ملي و بين المللي كارهاي مهمي را انجام دهند . و يا به تعبيري كه رسول خدا (ص) دارد همه چون يك دست و يك قدرت در برابر بيگانه گردند.
در قسمت بعد به فنون و ابزاري كه در جهت تعليم مذهب كاربرد دارد ، اشاره خواهيم كرد.
ادامه دارد ...
فروع مذهب و تعاليم آن/تربيت و آموزش ديني كودكان ( قسمت سوم )
- در قسمت قبل به اهداف و مقاصد و نيز محتوا و مضمون تربيت ديني پرداختيم و اشاره كرديم كه محتوا و مضمون تربيت ديني در دو جنبه قابل بحث است . يكي در حوزه اصول اعتقادي كه به آن در قسمت قبل پرداختيم . اينك در ادامه به جنبه ي دوم آن كه فروع يمذهب و تعاليم آن است مي پردازيم.
2 - فروع يمذهب و تعاليم آن :
بخش ديگري از آموزش هاي مذهبي دررابطه با مسائلي است كه تحت عنوان فروع دين و تعاليم مربوط به آن مطرح است. دراين رابطه مباحث را بايد با ديدي وسيع تر مطرح كرد و حتي مسائل مربوط به حدود وحقوق و نوع موضعگيري ها را براي كودك تشريح نمود . ما ذيلاً به قسمت هايي ازآن اشاره خواهيم كرد:
در عبادات :يقسمتي از آموزش هاي ما در رابطه با عبادات چون نماز و روزه و حج و جهاد وخمس و زكات و... است كه كودك بخشي از آن را به صورت عملي و گوشه اي ديگررا به صورت تئوري خواهد آموخت. در مسئله ينماز سعي براين است از همان حدود دو تا سه سالگي كه كودك سر پاي مي ايستد به صورت يبازي و سرگرمي بدان خوي گيرد، در كنار مادر و پدر بايستد و به نماز مشغول شود .
در مسئله روزه از امام صادق نقل شده است كه فرمود : كودكان خود را از حدود شش سالگي براي سحري خوردن بيدار كنيد و از حدود هفت سالگي او را ساعاتي به تحمل تشنگي و گرسنگي تشويق كنيد . مثلاً امروز صبح تا ظهر روزه بگيرد و فردا از ظهر تا مغرب و ...
مسائل مربوط به حج و جهاد و... اغلب به صورت تئوري و بيان شرح حال ارائه شود ، مگر آنگاه كه زمينه عمل آن فراهم شود . در همه حال سعي بر اين است كودك تشويق شود كه با حقايق و جنبه هايي اين چنين آشنا گردد و روحيه اش بر اين اساس خوي گيرد.
در احكام و دستورات : دستوراتي در اسلام در رابطه با كيفيت گفتار و رفتار مطرح است كه طفل عملاً بايد با آن آشنا شود . او مي بايست ظواهر مذهبي را مراعات كند و خود را با آداب اسلامي رنگ دهد ، به گونه اي كه عمل او چون عمل شما با خدا ارتباط داشته باشد. دعا كند، خدا را شكر بگويد، پس از صرف غذا سپاس خداي را به جاي آورد، در كارها حضور و رضاي خدا را در نظر گيرد در برابر قرآن مؤدب و متواضع باشد، حكم كيفر را براي دروغ و خيانت بداند، بفهمد شرارت بد است ، خرابكاري ناروا است، تجاوز به حقوق و حدود زشت است ، وضو براي نماز لازم است ، چه شوخي هايي نارواست ، چه روابطي حرام است و ...
درحقوق و حدود : درآموزش ديني بخشي مربوط به حدود و حقوق انسانهاست . در ضمن زندگي و معاشرت در خانه و مدرسه بايد كودك را به حقوق وحدود خود و ديگران آشنا كرد. او بايد بداند كه در اسلام ، بر نفس خود حقي دارد ، در رابطه با بدن خود وظايفي دارد ؛ بايد بكوشد خود را تندرست نگه دارد و خود را رشد و ارتقاء دهد. لازم نيست كه ترك لذت كند ولي بايد بداند كه چه لذاتي حرام و نارواست ، چگونه بايد حفظ بدن كند، حفظ مال نمايد و... .
از همان كودكي در ضمن عمل به او بياموزيد و عادتش دهيد كه در حين دعا براي خود و براي سعادت ديگران هم دعا كند و براي مردم هم خيرخواهي داشته باشد. اين دعاها اگر چه لفظي است در حين عمل سبب آن خواهد شد كه طفل به آن توجه داشته باشد. شما با اين كار او را براي دوست داشتن ديگران ، برادري و الفت باغير، ايجاد هدف و زمينه مشترك آماده مي كنيد.
در موضعگيري ها: تربيت بايد به كودك در جريان حيات ، راه و رسم موضعگيري را در برابر حوادث و امور بدهد تا او بداند در وقايعي كه پديد مي آيد چه روشي را در پيش گيرد، در كجا سازش ناپذير باشد و در كجا تسليم؟ آيا تابع هر هوايي باشد يا تابع حق؟ و ...
كودك از همان خردسالي بايد در وضع و موقعيت تمريني قرار گيرد كه در برابر كشش ها و جذبه هايي كه دل ها را مي ميراند و تهي مي كنند خود را نبازد. وسوسه ها، كمرويي ها، بي شخصيتي ها سبب آن نگردند كه او بلغزد ، طعمه گرسنگان شهوت نشود ، در برابر هر چيزي كه او را از مرز خارج مي سازد بايستد و قادر باشد درحدود فكر خود از عقايدش دفاع كند.
بي تفاوتي بلائي است كه از دوران كودكي دامنگير كودك مي شود و آن هم براساس توصيه ها وعملكردهاي والدين و مربيان است كه براي حفظ كودك از خطر دائماً به او مي گويند كاري به كار كسي نداشته باش، به تو چه كه فلاني دعوا كرده ؟ و ... در نتيجه ي اين بي تفاوتي ، عدم توجه به امر به معروف و نهي از منكر در كودك به صورت امري عادي در مي آيد. در حالي كه او ازهمان كودكي بايد بداند كه در برابر ستمكار و ستمكاري نبايد ساكت باشد و يدر برابر مظلوم بايد ياور و كمك كار باشد.
ادامه دارد ...
در قسمت بعد و در ادامه ي اين مبحث به تعليم مطالب مذهبي در زمينه ي فلسفه ي زندگي و نيز روش هايي كه در اين زمينه كارساز هستند ، مي پردازيم.
تربيت و آموزش ديني كودكان
در قسمت قبل به چگونگي شروع و نيز اصول تربيت ديني كودك پرداخته شد . اينك در ادامه مي خوانيم...
در چگونگي تربيت ديني كودكان مي بايست نقاط و مقاصدي روشن باشد و مربي بداند كه چه مسيري را مي خواهد تعقيب كند، به چه اهدافي مي خواهد برسد؟ چه چيزهايي را مي خواهد به كودك بيام
الف – اهداف و مقاصد:
مقصد كلي ، مذهبي بار آوردن كودك است ؛ به گونه اي كه به تعاليم مذهب مؤمن و معتقد و برنامه هاي آن را عامل باشد. هدف اين است كه كودك ما اسلام را به عنوان مكتبي سازنده و حياتبخش بپذيرد و تعاليم آن را به صورت افكاري اصيل و هيجان انگيز در خود پذيرا شود. زندگي حال و آينده خود را براساس فلسفه اي كه مذهب معين مي كند رنگ و صورت دهد و در ايجاد و محيط مورد تأييد مذهب، كه محيطي پاك و به دور از هر گونه بد آموزي است كوشش و تلاش كند.
هدف اين است كه او در برابر آفريدگار خاضع ، و به فرمانش تسليم ، و در همه حال چشم به الطاف و عنايات او داشته باشد ؛ در زندگي حال و آينده ، خود را مسئول بداند و در كشاكش زندگي همچون پر كاهي نباشد كه با وزش بادها به هرسوي بجنبد و خالي و سبك و بي محتوا باشد.
ب – محتوا و مضمون:
محتوا و مضمون چنين تربيتي پردامنه ، و در برگيرنده ي همه جوانب و ابعاد حيات انسان چه در جنبه روابط و چه در جنبه واقعيات است و لااقل در دو مورد زير قابل ذكر و دسته بندي است: 1 – در اصول اعتقادي 2 – در فروع مذهب و تعاليم آن
1- در اصول اعتقادي :
بخشي از مباحث ديني ما در زمينه اصول اعتقادي است. آن را اصول مي ناميم از آن بابت كه بناي همه افعال و كردار و گفتار مذهبي ماست و قبل از هفت سالگي مي توان از طريق داستانها و شرح حال ها اشاراتي بدان داشت. از حدود هشت و يا نه سالگي مي توان تا حدودي به گونه اي مستدل آن را به فرد آموخت . آموزش اصول اعتقادي از نوع آموزش هاي اساسي و براي حيات افراد سرنوشت ساز است. مباحثي كه در اين زمينه بايد آموخته شوند بسيار و اهم آنها عبارت اند از:
خدا و توحيد : در اين قسمت هم سخن از معرفي خدا و عظمت و جلال و جمال اوست و هم صحبت از رابطه خدا با انسان از يك سو و رابطه انسان با خدا از سوي ديگر. در جنبه اول مسئله هستي بخشي ، آفرينش و گردانندگي جهان و پديده ها ، رازق بودن و حاكميت او درعين علم و قدرت و اراده مطرح است و در جنبه دوم خضوع و خشوع ، مددخواهي ، نيايش ، شناخت وظيفه در راه او ، تنظيم برنامه حيات براساس فرمان او و دوستي و دشمني براساس خواست و نظر اوست.
بناي توحيد بايد به صورت ركني باشد كه نه تنها جنبه عقيدتي ، بلكه تمام شئون زندگي آدمي را در برگيرد و البته در اين راه خداي را بايد به گونه اي معرفي كرد كه براي طفل جالب باشد . هنوز مدت و زمان لازم دارد تا او دريابد كه چرا بايد برخي عقوبت شوند و عده اي پاداش گيرند.
درآموزش هاي مربوط به خدا براي كودك مسئله اسرار نمي تواند مطرح باشد. كودك نمي تواند از اسرار سر درآورد. لفاظي ها و آنچه كه تعليمات بيهوده اش مي خوانيم ضربه اي بر احساس مذهبي اوست. لازم نيست آنچه را كه طفل نمي فهمد برايش تكرار كنيم . او مي تواند بهشت را از راه لذائذ كامي بشناسد و به آن دلبسته شود و سختي آتش دوزخ را از راه حواس خود درك كند.
در معرفي اولياي خدا: مدح و معرفي اولياي دين و پيامبران كه واسطه ابلاغ پيام خدا به مردمند جزء اصول اساسي اعتقاد است. لازم است در طول دوران خردسالي به معرفي پيامبران و نقش آنها آن هم به زبان ساده بپردازيم و داستان زندگي پيامبر اسلام و اهميت و ارزش قرآن را براي كودك شرح دهيم، به گونه اي كه به آن دلبستگي پيدا كند.
به همين گونه از چهارده معصوم و نقش و ارزش آنها، و خلاصه اي از زندگي و راه و رسم حياتشان ، به ويژه در جشن ها و وفات آنها سخن گوييم . در محافل خاصي كه بدين منظور ترتيب مي يابد آموزش اين گونه مسائل آن هم از طريق القاء و سخنراني ها مي تواند مؤثرباشد.
در رابطه با ايجاد عُلقه ( دلبستگي ) به اوليا ي دين مي توان از صفات عاليه آنها سخن گفت ، و به مدح آن صفات پرداخت كه خود داراي آثار عاطفي است و جنبه تهييج كننده در كودك دارد . از فرشتگان خدا بايد براي او حرف زد ؛ همچنين از پيامبران و عظمت آنها: زيرا گاهي اين تصور براي كودك پديد مي آيد كه ديگر پيامبران را مي توان قبول نداشت.
در مسئله مرگ و معاد:مسئله مرگ براي كودكان تا حدود سه – چهار سالگي چندان مفهوم نيست مگر آنگاه كه صحنه اي را در اين رابطه ببينند و يا نسبتاً از هوش بالاتري برخوردارباشند. بديهي است كه در چنين صورتي مسئله معاد هم جز در حد درك بيداري پس از خواب براي طفل مفهوم نخواهد بود.
از حدود پنج سالگي به داستان هاي شما در رابطه با مسئله مرگ وحياتِ پس از آن ، و مسئله بهشت و جهنم خوب گوش فرا خواهد داد و اين امر پس از هفت سالگي براي او بيشتر مفهوم خواهد بود و در ده سالگي كاملاً از آن سر در مي آورد و حدود دوازده سالگي خود مي تواند به استدلال در اثبات آن بپردازد.
بخش مهمي از تربيت ديني ما بايد متوجه مبدأ و معاد باشد و جنبه هاي مربوط به مرگ و حيات ما را در برگيرد. در كمتر از هشت سالگي بهتر است از مسائل دوزخ و جهنم و عذاب و كيفيت آن كمتر بحث به ميان آيد زيرا براي كودكان هراس انگيز است . همچنين مسئله مرگ را در حدود هشت سالگي به صورت كوچ از يك جهان به جهان ديگرمي توان مطرح كرد و اطلاعات مربوط به آن را دراين رابطه بايد تشريح نمود.
ادامه دارد ...
در قسمت بعد به فروع مذهب و تعاليم آن خواهيم پرداخت.
12اردی بهشت روز بزرگداشت مقام شامخ معلم بر تمامی معلمین و فرهنگیان این دیار کهن مبارک باد.
12اردی بهشت روز بزرگداشت مقام شامخ معلم بر تمامی معلمین و فرهنگیان این دیار کهن مبارک باد.
اهم فعالیتهای انجام شده در این روز:
2- در هنگام ورود همکاران به مدرسه هدیه ای هرچند نا چیز به منظور تشکر وسپاس از زحماتشان از سو ی مدیر آموزشگاه به ایشان اهدا گردید.( جهت تنویر افکار باید بگویم که کارت هدیه ای بود که از یکی از بانکها تهیه شده بود وروی کارت نیز جمله روز معلم مبارک باد نوشته شده بود
3- اهدای هدایای دانش آموزان به معلمینشان در سر کلاس و خلاصه بریدن کیک وخوردن میوه و شیرینی وشربت که توسط خود بچه ها تهیه شده بود با کلی جیغ وداد اضافه
4- تقدیر وتشکر از اولیای فرهنگی دانش آموزان با اهدای لوح زیبایی که در ان از مقام شامخ فرهنگیان تمجید شده بود
5-برگزاری مسابقه ورزشی (فوتبال ) بین همکاران فرهنگی و تیم دانش آموزان با کلی هیجان ناشی از این کار
6- اجرای جشن به مناسبت این روز با سرود و نمایش توسط دانش آموزان
7- برگزاری مراسم ضیافت شام که کلیه همکاران به همراه خانواده خود دریکی از رستورانها گرد هم جمع شده بودند که این مراسم به همت یکی از اولیا برگزار شده بود
از نکات جالب این روز می توان به دیدار فرمانده پاسگاه انتظامی قمرود که به طور سرزده انجام شده بود. جناب سروان رضا فرخ ریاست پاسگاه قمرود با اهدای لوح و آوردن جعبه ای شیرینی از تمامی همکاران تشکر نمودند این روز را به همه تبریک گفتند .
بعد از این بازدید در نزد همکاران از این کار ایشان تعریف نمودیم و پیش خود افسوس خوردیم که یک فرد خارج از نهاد آموزش وپرورش چقدر مار اتحویل گرفت بدو ن هیچ چشمداشتی و صد حیف که .................................
البته نا گفته نماند که صبح امروز نیز از سوی کارشناسی آموزش ابتدایی ناحیه 3 قم یک پیامک به تمامی مدیران این ناحیه به عنوان تبریک روز معلم فرستاده شده بود.
جاتون خالی امروز بچه ها من مدیر را مورد لطف قرار دادند وهر کدام به فراخور حال ووضع اقتصادی خانواده کادو هدیه نمودند که می توان به 22 جفت جوراب و تعدادی زیر پوش و قاب عکس ولوح وخلاصه یکی دوتا خودکار وخودنویس و یکی دوتاهم سکه الیزابت هدیه نمودناد که بازهم جاداره ازشون تشکر کنم
هفته معلم بر اساتيد و معلمان عزيز مبارک باد
اوست خدایی که در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان مبعوث کرد تا آیاتش را بر آنها بخواند وآنها را تزکیه کند وکتاب وحکمت بیاموزد . (سوره مبارکه جمعه ، آیه 2 )
تعليم و تعلم از شئون الهي است و خداوند، اين موهبت را به پيامبران و اولياي پاک خويش ارزاني کرده است تا مسير هدايت را به بشر بياموزند و چنين شد که تعليم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرينش درآمد. معلم، ايمان را بر لوح جان و ضميرهاي پاک حک مي کند و نداي فطرت را به گوش همه مي رساند. همچنين سياهي جهل را از دل ها مي زدايد و زلال دانايي را در روان بشر جاري مي سازد.در اين مسير مقدس ، بزرگاني همچون علامه شهيد استاد مرتضي مطهري گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان مي درخشد . شهيد مرتضي مطهري يكي از آن معلمان راستين است كه با نگاه تركيبي به همه معارف بشري نظر مي كند و تمامی تلاشهاي علمي و عملي را مقدمه اي براي عبادت مي داند و با شهادت، عبادت عملي و علمي خود را كامل مي سازد . به همين مناسبت روز شهادت اين بزرگ مرد فرزانه را روز معلم ناميدند .
امام خميني (ره) در رابطه با نقش معلم می فرمایند:
نقش معلم در جامعه، نقش انبياست؛ انبيا هم معلم بشر هستند. تمام ملت بايد معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم بايد باشند و تمام افرادش متعلم.
حضرت امام جعفر صادق (ع) در رابطه با مقام ومنزلت معلم می فرمایند:
«هنگامي که روز قيامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع مي کند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت ». اين ارزش بدان جهت است که شهيدان در ساية علم و تربيت معلمان و تعليم شايستة آنان به خدا راه يافته و لياقت شهادت نصيبشان شده است.
حضرت امام سجاد (ع) در رابطه با مقام معلم می فرمایند:
حضرت سجاد (ع) در فرمايشات خود سفارش بسياري در حفظ حقوق معلم از سوي شاگردان دارند و مي فرمايد:« حق کسي که عهده دار تعليم توست آن است که او را بزرگ شماري و مجلس او را سنگين بداري و نيکو به وي گوش فرا دهي و روي خود را بر او کني و با او بلند سخن نگويي و کسي را که از او چيزي مي پرسد تو پاسخ ندهي و بگذاري که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هيچ کس به صحبت ننشيني و در محضر او بدگويي از کسي نکني و اگر از او در نزد تو بدگويي شد از او دفاع کني و عيب پوشش باشي و فضايل و مناقب او را آشکار کني و با دشمنش همنشيني نکني و با دوستش دشمني نورزي؛ پس چون چنين کردي، فرشتگان خداي تعالي به سود تو گواهي خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط براي خدا بوده نه به خاطر مردم ».
مقام معلم
مي توان در سايه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، ياد آموختيم پس، سويداي سواد آموختيم
از پدر گر قالب تن يافتيم از معلم جان روشن يافتيم
اي معلم چون کنم توصيف تو چون خدا مشکل توان تعريف تو
اي تو کشتي نجات روح ما اي به طوفان جهالت نوح ما
يک پدر بخشنده آب و گل است يک پدر روشنگر جان و دل است
ليک اگر پرسي کدامين برترين آنکه دين آموزد و علم يقين
مرحوم استاد حسين شهريار
خلیج همیشه فارس
امروز تو مدرسه ما طنین صدای غرور آفرین دانش آموزانی که دلشان برای تمامیت ارضی کشور شان بود که یکصدا همه باهم در ساعت ۹صبح وقتی زنگ آغاز روز ملی خلیج فارس زده شد تمام مدرسه و روستا را پر کرده بود جاداره دراین جا از تمامی همکاران خودم که به این امر اهتمام ورزیدند وهمه بچه های گل مدرسه تشکر وقدردانی کنم .
درادامه مطلب شمامی توانید تاریخچه خلیج همیشه فارس را مطالعه کنید.
روز خلیج همیشه فارس
به مناسبت اعتراض ايران به جعل عنوان خليج فارس در 46 سال پيش
خليج فارس،از دوران باستان، فارس نام داشته است
گروه فرهنگ، هستي پود فروش - 46 سال پيش در روز 13 مرداد ماه سال 1337 ايران به دليل تغيير نام خليج فارس به خليج عربي از سوي عراق و برخي ديگر از كشورهاي عربي و انگليس اعتراض خود را به دولت جديد عراق به رهبري قاسم كه با يك كودتاي نظامي بر سر كار آمده بود و تمايل به حركت هاي آزادي خواهانه مصر به رهبري جمال عبدالناصر داشت، اعلام كرد.
خليج فارس نامي است به جاي مانده از كهن ترين منابع، زيرا كه از سده هاي قبل از ميلاد سر بر آورده است، و با پارس و فارس - نام سرزمين ملت ايران - گره خورده است.
خليج فارس، درياي كم عمق و نيمه بسته اي است با مساحت حدود 240 هزار كيلومتر مربع كه در جنوب غربي قاره آسيا و در جنوب ايران قرار دارد.
زمين شناسان معتقدند كه در حدود پانصد هزار سال پيش، صورت اوليه خليج فارس در كنار دشت هاي جنوبي ايران تشكيل شد و به مرور زمان، بر اثر تغيير و تحول در ساختار دروني و بيروني زمين، شكل ثابت كنوني خود را يافت. قدمت خليج فارس با همين نام چندان ديرينه است كه عده اي معتقدند: -خليج فارس گهواره تمدن عالم يا مبدا پيرائي نوع بشر است. ساكنان باستاني اين منطقه، نخستين انسان هايي بودند كه روش دريانوردي را آموخته و كشتي اختراع كرده و خاور و باختر را به يكديگر پيوند داده اند. اما دريانوردي ايرانيان در خليج فارس، قريب پانصد سال قبل از ميلاد مسيح و در دوران سلطنت داريوش اول آغاز شد. داريوش بزرگ، نخستين ناوگان دريايي جهان را به وجود آورد. كشتي هاي او طول رودخانه سند را تا سواحل اقيانوس هند و درياي عمان و خليج فارس پيمودند، و سپس شبه جزيره عربستان را دور زده و تا انتهاي درياي سرخ و بحر احمر كنوني رسيدند. او براي نخستين بار در محل كنوني كانال سوئز فرمان كندن ترعه اي را داد و كشتي هايش از طريق همين ترعه به درياي مديترانه راه يافتند. در كتيبه اي كه در محل اين كانال به دست آمده نوشته شده است: -من پارسي هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان كندن اين ترعه را داده ام از رودي كه از مصر روان است به دريايي كه از پارس آيد پس اين جوي كنده شد چنان كه فرمان داده ام و ناوها آيند از مصر از اين آبراه به پارس چنان كه خواست من بود.»
داريوش در اين كتيبه از خليج فارس به نام دريايي كه از پارس مي آيد نام برده است و اين نخستين مدرك تاريخي است كه درباره خليج فارس موجود است.
اولين بار يوناني ها بودند كه اين خليج را -پرسيكوس سينوس يا «سينوس پرسيكوس كه همان خليج فارس است، ناميده اند. از آنجا كه اين نام براي اولين بار در منابع درست و معتبر تاريخي كه غير ايرانيان نوشته اند آمده است، هيچ گونه شائبه نژادي در وضع آن وجود ندارد. چنان كه يونانيان بودند كه نخستين بار، سرزمين ايران را نيز -پارسه و -پرسپوليس يعني شهر يا كشور پارسيان ناميدند. استرابن جغرافيدان قرن اول ميلادي نيز به كرات در كتاب خود از خليج فارس نام برده است. وي محل سكونت اعراب را بين درياي سرخ و خليج فارس عنوان مي كند. همچنين -فلاريوس آريانوس مورخ ديگر يوناني در كتاب تاريخ سفرهاي جنگي اسكندر از اين خليج به نام -پرسيكون كيت- كه چيزي جز خليج فارس، نيست نام مي برد.
البته جست و جو در سفرنامه ها يا كتاب هاي تاريخي بر حجم سندهاي خدشه ناپذيري كه خليج فارس را -خليج فارس- گفته اند، مي افزايد. اين منطقه آبي همواره براي ايرانيان كه صاحب حكومت مقتدر بوده اند و امپراطوري آنها در قرن هاي متوالي بسيار گسترده بود هم از نظر اقتصادي و هم از نظر نظامي اهميت خارق العاده اي داشت. آنها از اين طريق مي توانستند با كشتي هاي خود به درياي بزرگ دسترسي پيدا كنند و به هدف هاي اقتصادي و نظامي دست يابند.
آثار عرب زبان نيز بهترين و غني ترين منابعي هستند كه براي شناسايي و توجيه كيفيت تسميه اين دريا مي تواند در اين بررسي مورد استفاده قرار گيرد. در اين منابع و آثار از درياي فارس و چگونگي آن بيش از آثار فرهنگي موجود در هر زبان ديگري گفت و گو شده است. تمام كساني كه نسبت به متون دوره اسلامي شناختي حداقل داشته باشند با نام مسعود ابن بطوطه، حمدالله مستوفي، ياقوت حموي، حمزه اصفهاني، ناصرخسرو قبادياني، ابوريحان بيروني، ابن بلخي وديگراني كه اكثر آنان كتاب هاي خود را به زبان عربي نيز نوشته اند، آشنا هستند. گذشته از متقدمان نامبرده مي توان از نويسندگان عرب متاخر نيز نام برد كه در آثار خود از نام -خليج فارس- بدون كم و كاست ياد كرده اند.
سابقه جعل عنوان خليج
درباره نام خليج فارس تا اوايل دهه 1960 ميلادي هيچ گونه بحث و جدلي در ميان نبوده و در تمام منابع اروپايي و آسيايي و آمريكايي و دايرة المعارف ها و نقشه هاي جغرافيايي اين كشورها نام خليج فارس در تمام زبان ها به همين نام ذكر شده است.
اصطلاح -خليج عربي- براي نخستين بار از طرف يكي از نمايندگان سياسي انگليس در خليج فارس به نام -سر چارلز بلگريو- عنوان شده و در واقع او بوده است كه به قصد تفرقه بين ايران و كشورهاي عرب اين تخم لق را در دهان اعراب شكسته است. سر چارلز بلگريو كه بيش از 30 سال نماينده سياسي و كارگزار دولت انگليس در خليج فارس بوده است، بعد از مراجعت به انگلستان در سال 1966 كتابي درباره سواحل جنوبي خليج فارس منتشر كرد و در آن براي اولين بار نوشت كه -عرب ها ترجيح مي دهند خليج فارس را خليج عربي بنامند-. اين نماينده قطعا قبل از انتشار كتاب و مراجعت به انگلستان در تماس با مقامات امارات جنوبي خليج فارس اين فكر را در آنها القا كرده است و تصادفي نيست كه بلافاصله پس از انتشار كتاب سرچارلز بلگريو كه نام قبلي سواحل جنوبي خليج فارس يعني -ساحل دزدان- را بر روي كتاب خود نهاده اصطلاح -الخليج العربي- در مطبوعات كشورهاي عربي رواج پيدا كند و در مكاتبات رسمي به زبان انگليسي نيز اصطلاح -آرابيان گولف- جايگزين اصطلاح معمول و رايج قديمي -پرشين گولف- مي شود.
دولت ايران در همان زمان در برابر اين نام مجعول عكس العمل نشان داد و گمرك و پست ايران از قبول محموله هايي كه به جاي خليج فارس نام خليج عربي بر روي آن نوشته شده بود، خودداري كرد. ايران همچنين در مجامع و كنفرانس هاي بين المللي نيز در صورت به كار بردن اين اصطلاح ساختگي از سوي نمايندگان كشورهاي عرب عكس العمل نشان مي داد. در اين زمان بعضي از كشورهاي عربي حتي اعتبار هنگفتي از محل درآمدهاي كلان نفتي خود در اختيار بعضي از ماموران سياسي در خارج مي گذاردند تا با تطميع مطبوعات خارجي نام مجعول خليج عربي را به جاي خليج فارس رواج بدهند.
در نيمه نخست بهمن ماه سال 1370 شمسي سر ويراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض هاي پياپي نمايندگان ايران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگي خليج عربي در اسناد اين سازمان از كاركنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ايران را هميشه در نظر داشته باشند. كار به جايي رسيد كه در يازدهم شهريور ماه سال 1371 هنگامي كه حيدر ابوبكر العطاس نخست وزير جمهوري يمن در اجلاس سران جنبش عدم تعهد كه در جاكارتا پايتخت اندونزي برگزار مي شد، از نام ساختگي خليج عربي استفاده كرد، با اعتراض شديد نمايندگان ايراني رو به رو شد. او سرانجام از نمايندگان ايران عذرخواهي كرد. و اين عمل را غير عمد خواند. همچنين در سال 1337 شمسي در روز 13 مرداد دولت ايران به رژيم عراق -عبدالقاسم- مبني بر تغيير دادن نام خليج فارس به خليج عربي اعتراض كرد.
هدف انگليس از نام گذاري ساختگي خليج فارس
انگليس ها نخستين عاملان كاشته شدن اين تخم نفاق بودند زيرا از قديم در صدد بودند كه خليج فارس را تبديل به يك درياي انگليسي كنند. بعدها در دهه 1980 آمريكايي ها هم به پيروي از آنها از تبديل خليج فارس به خليج آمريكايي سخن گفتند. از نظر آمريكايي ها و اروپايي ها اين منطقه «شريان حياتي غرب- در منطقه -استراتژيك غربي- و -حوزه منافع ويژه- است، لذا اگر قادر باشند خليج فارس را به طور مستقيم يا غير مستقيم تحت تسلط خود در مي آورند.
اما واقعيت مطلب اين است كه خليج فارس يك نام كهن تاريخي است كه از بدو تاريخ بر روي اين خليج گذاشته شده است و انگيزه تلاش حساب شده اي كه براي تغيير اين نام به عمل مي آيد جز ايجاد فتنه و اختلاف بين كشورهاي اين منطقه نيست. همچنان كه (ژان ژاك پرين) نويسنده كتاب خليج فارس اعتراف مي كند. «ملل و طوايف بسياري بر كرانه هاي خليج فارس استيلا يافته و فرمانروايي كرده اند ولي روزگارشان سپري شده و منقرض شده اند. تنها قوم پارس است كه با هوش و درايت خود همچنان پا برجا زيسته و ميراث حاكميت خود را تاكنون نگهداري كرده است.-
خليج فارس - پيروز مجتهدزاده
جغرافياي تاريخي
خليج فارس - محمود طلوعي
جزاير سهگانه و مالكيت سههزار سالهخلي
دكتر عيسي گلوردي
آن هنگام كه هنوز مضاميني چون مناطق ژئوپلتيك در اذهان آدمي مفهومي را تداعي نميكرد، آنوقت كه محل برخورد و تماس دو هويت سياسي ـ فرهنگي متفاوت به عنوان پايان قلمرو قدرت يك قوم به شمار ميرفت و خطوط مرزي نه از طريق قوانين بينالمللي، كه از قانون قدرت و سلطه متابعت ميكرد، اولين حكومتها در كنارههاي شمالي و شمال غربي درياي پارس، اولين تمدنهاي بشري را به وجود آوردند و پايه امپراتوريهاي بزرگ را بنا نهادند. اينكه واقعا شكلگيري اولين تمدنهاي بشري مانند ايلام، سومر، آكد و آشور تا چه حد به نزديكي با سواحل خليج فارس مرتبط بودهاند، هنوز به درستي روشن نيست. اما به نظر ميرسد، به علت محدوديت توليد و مبادله، هنوز استفاده از دريا به عنوان راه دريايي، نقش خاصي در روابط اقوام و ملل به عهده نداشته است.
درياي پارس و جزاير آن، از جمله بوموسي در روزگار ايلاميان (عيلاميان)، به ويژه در زمان سلطنت «سُليك» ابن شوشيناك (1151ـ1165 ق.م) تحت تسلط اين سلسله بود.
دولت ماد در روزگار هُوَخشَتَر، به اوج عظمت و قدرت رسيد و حدود آن از جنوب به كرانههاي جنوبي درياي پارس امتداد پيدا كرد. جزيره بوموسي با ديگر جزاير خليج فارس در اين دوره، ابتدا جزو يكي از ايالتهاي جنوب غربي و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگيانه» و بخشي از كرمان بود.
اما به دلايلي مبهم، شايد دوري مركز حكومت از آبهاي جنوب يا جنگ و نزاعهاي دايمي، فرصت بهرهمندي از درياي جنوب را پيدا نكردند. پارسها ابتدا در بخشهاي جنوبي ايران سكونت برگزيدند و اولين امپراتوري ايراني را پايهريزي كردند و نخستين حكومتي كه به طور مشخص به آبهاي جنوب ايران توجه خاص مبذول داشت، آن را «درياي پارس» ناميدند.
قلمرو حكومت سلسله هخامنشيان در زمان پادشاهي كوروش، رو به گسترش بود و بعدها در زمان پادشاهي داريوش، تمام آبهاي جنوب (درياي پارس) را در بر گرفت. در اين روزگار، جزاير درياي پارس، از جمله جزيره بوموسي به موجب بندهاي ستون اول كتيبه بيستون، جزو استان پارس بوده است.
در آن هنگام كه سوداي تسخير سرزمين هند و كنارههاي رود نيل در شمال آفريقا، داريوش را روانه يك سفر بزرگ دريايي كرد و حفر ترعه سوئز نتيجه آن بود، «هرودوت»، مورخ مشهور مينويسد: «هيئت فرستادگان داريوش از رود سند سرازير شده و سواحل مكران و ساحل امروزي در درياي عمان را پيموده، به خليج فارس آمدند و از آنجا از سواحل عربستان گذشته و از «بابالمندب» وارد درياي سرخ شدند و سپس با حفر ترعهاي به درياي مديترانه راه يافتند. هنوز پس از گذشت چند هزار سال، همچنان كتيبه داريوش در كانال سوئز به عنوان يادگار دوران اقتدار دريايي امپراتوري ايراني خودنمايي ميكند.
در آن دوره، ارتباطات دريايي با اقتدار امپراتوري ايراني گسترش يافت و جزاير «هرمز» و «خارك» و ديگر جزاير خليج فارس، دوران رونق و رشد خود را آغاز كردند و به عنوان منزلگاههاي مهم دريايي شناخته شدند. مقارن همين ايام در سواحل جنوبي درياي پارس، اقوام بيابانگردي از نژاد سامي در سراسر شبهجزيره خشك و سوزان عربستان پراكنده بودند كه از پرورش دام، امرار معاش ميكردند. اغلب اين اقوام به علت سختي زندگي در صحراي سوزان داخلي به سمت كنارههاي دريا و امرار معاش از طريق تجارت دريايي كشيده شدند و مراكز تجاري و بندرگاههاي مهمي چون بحرين، يمن، عدن و مسقط در همين ايام رونق گرفت.
در تمام دوران حكومت هخامنشيان و حكومتهاي بعدي سلوكيان، اشكانيان و ساسانيان اغلب بنادر شمالي و جنوبي درياي پارس و جزاير آن تحت اقتدار و فرمانروايي ايرانيان بود. در زمان اشكانيان، به ويژه در روزگار سلطنت مهرداد اول (138 ـ 171 ق م)، بنادر و جزاير درياي پارس، تحت حكومت اين سلسله قرار داشت. عربها همگي در حجاز و باديه و مكه و يمن زندگي ميكردند و كساني كه در حجاز و باديهها بودند، دچار تنگدستي و قحطي شدند و از بيم اشكانيان نتوانستند به عراق بيايند؛ بنابراين، از حجاز به بحرين رفتند كه جزو قلمرو ايران بوده است.
در دوره سلطنت سلسله ساسانيان جزاير و بنادر پارس، جزو قلمرو ايران و كوره (شهر) اردشير، حوزه استان پارس، جزو پادكسيان نيمروز بوده است.
در اين دوره كرانههاي خليج فارس توسط ايرانيان تحكيم شد. مقارن با سلطنت اردشير بابكان (پاپكان)، حاكم بحرين (نسنترق) از حكومت مركزي ايران سرپيچي كرد، اما پس از يك سال محاصره، بحرين به تصرف ايران درآمد و شاه ايران، پسر خود، شاهپور را به فرمانروايي آنجا گمارد.
مقدسي در تاريخ «احس التقاسيم في معرفة الاقاليم» چنين مينويسد: «دو بندر عمده جهان عدن و سحار است، بيشتر مردم عدن و جده پارسياناند... در سحار يكديگر را به فارسي صدا ميكنند و به فارسي سخن ميگويند. سحار، پايتخت عمان است و آن دهليز چين و خزانه شرق و عراق است و بيشتر مردم آن پارسياناند. همچنين جده شهري است بر دريا و مردم آن بازرگاناند، چون جده خزانه مكه است و بارانداز يمن و مصر است، بيشتر مردم آن پارسياناند و آنها در كاخهاي شگرف زندگي ميكنند».
احمد اقتداري در كتاب «خليج فارس» مينويسد: «اردشير ساساني، نخستين شهرياري بود كه عربها را پس از آوارگي و پراكندگي و تحمل فشار سپاهان شبهجزيره عربستان (كه از آفريقا آمده بودند)، اجازه داد تا در كنار خليج فارس و درياي عمان به خط ساحلي نزديك شوند و پيش از اين، قرينهاي بر اينكه در ناحيه وسيع بحرين و عمان و مسقط از يك سو و سواحل دجله و فرات و سرزمين بينالنهرين از سوي ديگر، قومي عربنژاد زندگي كرده باشند درست نيست».
بنابراين آنچه از تاريخ اين دوره خليج فارس برميآيد، اين است كه پس از پيدايش امپراتوريهاي بزرگ ايراني تا پيش از ظهور اسلام، درياي پارس و برخي از شهرهاي ساحلي از مراكز مهم سكونت و تجارت به شمار ميرفتند و درياي پارس در ساماندهي سكونت در اين شهرها، نقش تعيينكنندهاي داشت و بالاخره اينكه تمام اين نقاط و مراكز مهم تجاري، تحت سلطه و اقتدار ايرانيان بوده يا به ديگر سخن، دامنه قلمرو امپراتوري ايراني، آبهاي خليج فارس را نيز در بر ميگرفته است.
ظهور اسلام
با ظهور اسلام شرايط تغيير كرد. عربهاي ساكن مركز به تدريج بر تمام شبهجزيره فايق آمدند. نيمه جنوبي خليج فارس در سدههاي اوليه دوران اسلامي به سمت خاور، عمان و به سمت باختر، بحرين خوانده ميشد. نخستين پيروزي عربهاي ساكن در خليج فارس در زمان خليفه دوم، عمربنخطاب (23هـ.ق) صورت گرفت. ابوحريره، از سوي خليفه براي تصرف سراسر خليج فارس روانه شد. وي ابتدا بحرين را فتح كرد و از آنجا اقتدار خويش را در خليج فارس گستراند. در زمان حضرت علي(ع)، امام اول شيعيان، يكي از سران عرب عمان به نام شيخ عضد به عنوان حاكم عمان منصوب شد، اما حكومت وي نيز اندكي بعد از سوي خوارج ـ كه در برابر حضرت علي(ع) و نيز دشمن او معاويه، باني خلافت بنياميه در دمشق سر به شورش برداشته بودند ـ سرنگون شد.
شورش خوارج از سوي خازمبنخزيمه، چهارمين امير دودمان خزيمه در خراسان ـ كه اصل آنها مرورودي بود ـ سركوب شد. وي كه از سوي منصور، خليفه عباسي براي فرو نشاندن شورش اعزام شده بود، نخستين ايراني بود كه پس از چيرگي اسلام بر منطقه خليج فارس، به آن سامان بازگشت. در پي خوارج، شورش ديگري از سوي پيروان صاحبالزنگ (زنگيان) برپا شد كه مدتي دوام داشت و سپس جاي به قرمطيان داد كه اين گروه، قدرت خويش را در سراسر خليج فارس تا حجاز و مكه توسعه دادند.
حركت قرمطيان از سوي اميرمعزالدوله ديلمي فرو نشانده شد. اميرعضدالدوله ديلمي و معزالدوله، قدرتمندترين حكمرانان اوليه سلسله ايراني دوره اسلامي، نه تنها بينالنهرين را به قلمرو خود افزودند، بلكه كنترل ايران و بخشهاي جنوبي خليج فارس را نيز بازگرداندند.
سلطه بيمدعاي امراي عرب بر سواحل خليج فارس، مدت زمان درازي نپاييد. يك قرن پس از ظهور اسلام، ناتواني امراي عرب در اداره و كنترل سرزمينهاي وسيع و متمدن فتح شده، نمودار شد و به تدريج در جايجاي سرزمينهاي اشغالي، شورشها و قيامهاي ملي و طبقاتي و نژادي صورت گرفت. همانطور كه ذكر شد، از جمله شورشهاي بزرگ تاريخ كه از بنادر خليج فارس عليه امراي عرب صورت گرفت، قيام زنگيان و قرمطيان بود. اين قيامها از بندر لنگه، بوشهر و بحرين با گرايش ضدبردگي آغاز شد و در ادامه، اغلب اقشار تهيدست را كه از فشار مالياتها به ستوه آمده بودند، به خود جلب كرد و دامنه آن بسيار گسترش يافت. اگرچه قيام زنگيان سركوب شد، ولي پس از آن نيز مناطق جنوبي و حوزه خليج فارس، كمتر تحت تسلط كامل اعراب قرار گرفت. ظهور دولتهاي مستقل ايراني، اقتدار حكومتهاي عرب در خليج فارس را در هم شكست. ديلميان نواحي خليج فارس، عمان و عراق را تحت حاكميت خود درآوردند. در زمان عضدالدوله ديلمي، بنادر هرمز، قيس (كيش)، سيراف، بحرين و بصره تحت حاكميت ايران قرار گرفت و از شكوه و رونق بسياري برخوردار شد.
در سال 456 هجري (1063 ميلادي)، عمادالدوله از حاكمان سلجوقي در كرمان، سرزمين عمان را فتح كرد. در اواخر قرن دوازدهم، ابوبكر سعد بن زنگي از اتابكان فارس، عمان و بحرين و بخشهاي ديگري از كرانههاي جنوبي خليج فارس را زير فرمان گرفت. جزاير خليج فارس از جمله بوموسي و تنب به آن بخشها وابسته بود.
در سال 1226 ميلادي، حكمرانان سلغري فارس، اين جزاير را جزو ناحيه خويش قرار دادند. در سال 1330 ميلادي، جزاير تنگه هرمز، جزو نواحي تحت اقتدار حاكمان هرمز قرار گرفت. سلطه ايران بر كرانههاي جنوبي خليج فارس تا آمدن پرتغاليها به منطقه در سال 1507 ميلادي ادامه يافت.
با اينكه مناطق كرانههاي جنوبي خليج فارس، جناح جنوبي امپراتوريهاي پيش از اسلام ايران را شكل ميداد، در دوران پس از اسلام بيشتر به منطقه تماس ميان ايران و عربهاي شبهجزيره عربستان تبديل شد.
در آن دوران مرزها نامعين و به صورت مناطق تماس هويتهاي سياسي متفاوت بود.
آغاز دوره صفويان و ورود پرتغاليها
شاهان صفوي از 1501 ميلادي (909 هجري قمري)، استقلال فرهنگي و كامل هويت ملي ايران را برقرار ساختند. آنان قلمروهاي سنتي سرزمين ايران در جنوب خليج فارس را بازيابي و تحكيم بخشيدند. صفويان، سنن سياسي و سازمان اداري دوره ساسانيان را احيا و كشور را به 29 ايالت (استانهاي خودمختار) و بيگلربيگي (حكمرانيهاي نيمهمختار) تقسيم كردند. يكي از اين واحدها، ايالت فارس در جنوب ايران بود كه شامل كليه بنادر و جزاير خليج فارس ميشد. شيراز، مركز فارس، امور نواحي و جزاير خليج فارس را اداره و مالياتها را اخذ ميكرد.
پرتغاليها، بيش از يك قرن به فعاليتهاي سوداگري در منطقه پرداختند و ماندگاري آنها در سواحل و جزاير خليج فارس از 1507 ميلادي (913 هجري قمري) آغاز شد و حدود 117 سال طول كشيد. «آلفونس دو البوكرك» با انديشه فرمانروايي بر خليج فارس و بحر عمان، پس از يك سلسله درگيريها وارد هرمز شد، درگيريهاي شاه اسماعيل صفوي با ازبكها و عثمانيها و شورشهاي خارجي در مرزهاي شمالي، وي را از پرداختن مسائل جنوب ايران باز داشت.
در اين زمان، پرتغاليها تمام شهرها، جزاير و بنادر پررونق و مهم خليج فارس را كه تحت فرمانروايي ايرانيان بود، به اطاعت واداشت. در اين دوره، جزيره هرمز جزيرهاي باشكوه بود.
با قدرتمند شدن ايران در زمان حكومت شاهعباس صفوي، شرايط براي بازپسگيري نواحي جنوبي ايران از دست پرتغاليها فراهم شد.
شاهعباس يكي از سرداران خود به نام امامقليخان را مأمور بيرون راندن پرتغاليها كرد و بالاخره پس از درگيريهاي بسيار، توانستند به اقتدار 117 ساله پرتغاليها در سواحل و جزاير خليج فارس پايان دهند.
پس از پرتغاليها
هلند جاي خالي پرتغاليها را در جنوب كمپاني هند شرقي اشغال كرد، با اين حال آنچه در اينجا قابل توجه است و بايد به آن تكيه كرد، اين است كه حكام اغلب جزاير و بنادر مهم خليج فارس، از طرف حكومت مركزي ايران تعيين ميشدند و اغلب به رغم فاصله مكاني نسبتا زياد با حكومتهاي مركزي، از هماهنگي و تجانس با حكومتهاي مركزي برخوردار بودند. حكومتهاي ايراني اغلب از جانب شمال، شرق و غرب از سوي قبايل ترك، افغان و مغولها و... تحت خطر بودند و حوزههاي جنوبي تا آمدن پرتغاليها تحت اقتدار كامل ايرانيها بود.
پس از آشوب در پي زوال صفويان، نادرشاه افشار بر سراسر ايران تسلط يافت. وي در خليج فارس، ثبات را برقرار ساخت و دوباره در سال 1730 ميلادي، مدعي كنترل ايران بر بخشهاي شمالي ماهون كهن يا همان عمان شد. با وقوع جنگ بين حاكم مسقط (سعيدبناحمد) و امام عمان در سالهاي 1740 ميلادي و تقاضاي امام عمان براي پشتيباني ايران، نادرشاه نيروهايي براي كمك به آنها در ناحيه مسندم مستقر كرد.
در سال 1753 ميلادي (1147 هـ.ق) از سوي نادرشاه افشار، لطيفخان دشتستاني به سمت حاكم ايالت دشتستان، شولستان و كاپيتاني كل سواحل، بنادر و جزاير خليج فارس منصوب شد.
در سال 1763 ميلادي، لطيفخان از طرف نادرشاه، جزيره كيش و ساير جزاير ايران از جمله بوموسي را از دست ياغيان خارج كرد و به بحرين لشكركشي كرد و شيخ جبار هوله را شكست داد و كليد دژ بحرين را براي نادرشاه فرستاد.
در سال 1727 ميلادي، نادرشاه بساط كمپاني هند شرقي را برچيد و مجددا سواحل ايران از بصره تا مكران در پاكستان كنوني را تحت استيلاي حكومت ايران قرار داد. وي پس از تسخير بحرين و تصرف بخشي از عمان، بوشهر را به عنوان مقر نيروي دريايي برگزيد. در اين هنگام، سه مركز مهم دريايي وجود داشت كه تسلط بر آنها، تسلط بر كل منطقه خليج فارس به حساب ميآمد. تنگه يا جزيره هرمز، مسقط در سواحل عمان امروزي و بحرين، هر سه تحت فرمان نادرشاه در تسلط ايران قرار داشت.
حضور بريتانيا در سواحل و جزاير خليج فارس
ظهور و تفوق قدرت بريتانيا و روسيه در سدههاي 18 و 19 و موقعيت ايران نسبت به آن دو، در جنوب روسيه و غرب بريتانيا (امپراتوري هند بريتانيا)، تأثير شگرفي بر جغرافياي سياسي ايران داشت.
مقارن با رشد و شكوفايي مناسبات اقتصادي و اجتماعي در غرب، اهداف و مقاصد جديدي بر دول غرب به وجود آمد تا جايي كه نياز به بازارهاي فروش كالا و تأمين مواد و منابع اوليه، آنها را روانه سرزمينهاي آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين كرد.
در آغاز هند، ايران و منطقه خليج فارس توجه همگان را به خود جلب كرد و تحت تأثير اهداف و سياستهاي استعمارگرانه قرار گرفت.
در اين رهگذر، بريتانيا در سايه پيشرفتهاي شايان در زمينه دريايي و نظامي توانست، رقباي خود را از پاي درآورد و يكهتاز منطقه شود و به اين ترتيب، دخالت خود را در امور داخلي و سياسي كشورهاي ديگر آشكار كرد. براي چنين دخالتهايي در ابتدا بهانههايي لازم بود. اين بهانهها از طريق حكومتهاي ضعيف نالايق، سركشي سران قبايل و بالاخره وجود دزدان دريايي مسندم و كرانههاي عمان و عدم تأمين امنيت براي فعاليتهاي سوداگري در منطقه خليج فارس فراهم شد. رشد جنبشهاي تجزيهطلبانه و قدرتطلبانه سران قبايل عرب و غيرعرب و تحتالحمايه قرار دادن اغلب ايالات و قبايل خودمختار منطقه از حوادث اين دوران است.
در اين دوره، كمپاني هند شرقي در بندر عباس مستقر بود و دولت بريتانيا از طريق اين كمپاني به تدريج به خاك ايران نفوذ يافته، افكار توسعهطلبانه خود را گسترش داد.
پس از كريمخان زند، آقامحمدخان قاجار، نزديك به ده سال با جانشينان كريمخانزند و ساير مدعيان سلطنت جنگ كرد و موفق شد، بر تمام ايران از جمله بنادر و جزاير درياي پارس مسلط شود، در روزگار سلطنت فتحعليشاه، جزاير درياي پارس، جزو ايالت فارس به شمار ميرفت.
در سال 1819 ميلادي، انگلستان، ناوگان متحدي مركب از ناوهاي شركت هند شرقي و ناوگان پادشاهي بريتانيا را به بهانه حفظ امنيت و سركوبي شورشيان به خليج فارس فرستاد. در مسقط، ناوگان كمكي و قواي اعزامي سلطان دستنشانده مسقط، به ناوگان بريتانيا پيوستند.
نيروهاي متفقين از راه دريا و خشكي به محاصره رأسالخيمه، پايتخت قواسم پرداخت و سرانجام پس از شش روز مقاومت، سقوط كرد. بيشتر مردم آن كشته شدند و بيش از دويست كشتي و لنج اعراب قواسم ـ كه اغلب ماهيگيري و تجاري بودند ـ به آتش كشيده شدند. اين امر، باعث شكست سخت شيخهاي امارات كوچك قواسم، چون ابوظبي، دوبي، شارجه، امالقوين و رأسالخيمه شد. سپس استعمارگران انگليسي به كرانههاي عربنشين خليج فارس گام نهادند.
پس از اين واقعه در 1820 ميلادي (8 ژانويه)، قرارداد صلحي بين ژنرال «سر ويليام گرانت كاير»، فرمانده نيروهاي انگليسي، از سوي بريتانيا و شيخهاي پنج منطقه قبيلهاي در مسندم، امضا شد. اين قرارداد عمومي صلح كه مناطق قبيلهاي مسندم، پس از امضاي آن به «امارت متصالحه» معروف شدند، همراه با قراردادهاي دوجانبهاي كه از آن تاريخ به بعد بين انگلستان و آن امارت امضا شد، امارت متصالحه را به زير حمايت بريتانيا كشيد.
در همان سال (1820 ميلادي) شيخ بحرين نيز وادار شد به قرارداد اساسي ملحق شود. به اين ترتيب، انگلستان سلطه غاصبانه خود را بر منطقه آغاز كرد.
حدود سال 1821 ميلادي، «گرانت كاير»، فرمانده انگليسي، براي تحقق افكار توسعهطلبانه خود، به بهانه نايبالحاكمي شيوخ قاسمي از طرف حكومت مركزي ايران در بندر لنگه به فكر تسخير لنگه افتاد، اما طي مراوداتي كه بين حكام وقت ايران و نماينده بريتانيا صورت گرفت، اين نواحي به عنوان خاك ايران به شمار ميرفت و دخالت در امور آن بيمورد تلقي شد. اين برخورد قاطع در مورد بندر لنگه با نماينده انگليسي، وجود هرگونه شك و ابهام در مورد حاكميت ايران بر بندر لنگه و توابع آن را از بين برد.
سال 1835 ميلادي، كاپيتان «هنل»، مأمور سياسي بريتانيا در خليج فارس، براي جلوگيري از زدوخورد ميان قبايل عرب كرانههاي جنوبي درياي پارس در فصل صيد مرواريد آن سال، يك قرارداد صلح دريايي را به آنها پيشنهاد كرد كه اين قرارداد، مورد موافقت شيخنشينها قرار گرفت و در همان سال به امضا رسيد. بر اساس قرارداد مزبور، كاپيتان هنل، نقشهاي را تدارك ديد كه رسما فعاليتهاي دريايي قبايل عرب در خليج فارس را مشخص ميكرد. اين نقشه بندرهاي لنگه، لافت، چارك، كنگ و جزيرههاي بوموسي و... را در محدوده حاكميت ايران مشخص ميكند. اندكي بعد، نقشه ديگري از سوي جانشين هنل ميجر موريس، تهيه شد كه خط تازهاي از محدوده قبايل عرب را نشان ميدهد. اين نقشه نيز در ايراني بودن بندر لنگه و توابع كرانهاي و جزيرهاي آن ترديدي باقي نميگذارد. از سوي ديگر، قاسميهاي بندر لنگه در سراسر دوره نايبالحاكمي در بندر لنگه، وفاداري خود را به دولت مركزي ايران حفظ كرده و بارها به هنگام نياز در سركوبي قبايل سركش عرب در منطقه خليج فارس، نيروهاي ايران را ياري دادند.
در سال 1843 ميلادي، انگليسيها، حكام شيخنشينها و رهبران قبايل را كه در سال 1829 ميلادي، قرارداد اساسي را امضا كرده بودند، وادار كردند تا سند ديگري با عنوان موافقتنامه در جهت قطع عمليات نظامي در دريا را امضا كنند. با اين موافقتنامه، نماينده انگلستان در خليج فارس، باز هم از مزاياي بيشتري درخصوص كنترل بر كشتيراني در منطقه برخوردار ميشد.
در سال 1853، انگلستان در راه تثبيت سلطه خود، حكام منطقه را در كنفرانسي دور هم جمع كرد و قرارداد ديگري را با نام «صلح جاويدان»، امضا كردند كه به موجب آن، انگليسيها اجازه يافتند برخلاف گذشته، نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايي، بلكه به بهانه حفظ امنيت خليج فارس نيز در هر حادثهاي كه در كرانههاي خليج فارس اتفاق افتاد، مداخله كنند.
در سال 1184 ميلادي، تقسيمات مجدد كشوري و تقسيم ايران به 27 ايالت صورت گرفت و جزاير و بنادر خليج فارس به عنوان ايالت 26 كشور شناخته شد. در همين سال، نايبالحاكم بندر لنگه كه «شيخ يوسف القاسمي» ناميده ميشد، توسط يكي از نزديكان خود «شيخ قظيب» كشته شد. اين درگيري، حكومت مركزي را متوجه بندرلنگه نمود و فكر پايان بخشيدن به قضيه اين بندر را تقويت كرد. اين تصميم از طريق والي جديد ايالت 26، «ميرزاعليخان امينالسلطان» دنبال شد و شيخ قظيب، دستگير و نايبالحاكمي شيخ قاسمي در بندر لنگه برچيده شد. در اين زمان، بندر لنگه و توابع آن، مستقيما زير نظر ايالات 26 قرار گرفت.
اين دوره، مصادف با زماني است كه دولت بريتانيا، هند را مستعمره خود ساخته و قرارداد تحتالحمايگي با پنج شيخ قبايل عربي ميبندد. تا پيش از اين قرارداد، شيوخ مزبور، هيچگونه هويت حقوقي و سياسي مستقل نداشته و صرفا به عنوان رئيس قبيله شمرده ميشدند. هنوز هيچ تصوري از مفهوم دولت در بين قبايل فوق وجود نداشت، در حالي كه دولت ايران به عنوان يك هويت سياسي مستقل از گذشتههاي بسيار دور به رسميت شناخته شده بود.
قرارداد تحتالحمايگي قبايل عرب، همه قراردادها و توافقهاي اين قبايل را تحت نظر قرار داده و هر رابطهاي را منوط به اجازه بريتانيا ميكرد؛ هر قدرتي به جز بريتانيا واضح مينمود.
نگراني بريتانيا از دستاندازي روسها در خليج فارس، در آستانه سده 20، شدت يافت. براي رويارويي با چنين تحولي، بريتانيا تصميم گرفت، پيشدستي كرده و جزاير ايراني تنگه هرمز را به اشغال خود درآورد. آنان چند جزيره را در كنترل مستقيم گرفتند و تعدادي ديگر را در حاكميت شيوخ قاسمي مسندم قرار دادند؛ شيوخي كه حكمراني آنان در كرانهها هنوز بُعد سرزميني نيافته بود.
در اجلاس محرمانهاي در وزارت خارجه بريتانيا تصميم گرفته شد، براي پيشدستي بر تجاوز روسها در خليج فارس، جزاير استراتژيك واقع در تنگه هرمز، با نزديكي آن به اشغال درآيد. اين تصميم در 14 جولاي 1902 به صورت يادداشتي براي مديران سياسي بريتانيا در هند و خليج فارس ارسال شد.
پس از آن دوره و در دوران حكومت پهلوي اول و دوم، همواره ايراني بودن خليج فارس، به ويژه جزيره بوموسي و جزاير تنب بزرگ و كوچك، تأكيد شد، چنانكه در بازديدهاي مأموران ايراني مورد مداخله قرار ميگرفت تا آنكه در سال 1971، مأموران ايراني به طور دايمي در جزاير بوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك، مستقر شدند. پس از آن، قرارداد 1971 بين ايران و كشور امارات همواره مورد نظر و اجرا بوده است، اما زمزمههاي ناخشنودي آن كشور باقي بود تا موضوع را به صورت مسئلهاي در منطقه قلمداد كند.
تأثير تحولات انقلاب اسلامي در تاريخ سياسي جزيره بوموسي
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و خارج شدن كشور از زير سلطه آمريكا، دشمنان ايران براي زير فشار قرار دادن نظام جمهوري اسلامي، از تمام اهرمهاي خود استفاده كردند تا بحرانهاي مختلفي را براي جلوگيري از حركت رو به رشد انقلاب اسلامي به وجود آورند. به وجود آوردن درگيري سياسي و جنگهاي متمادي به خصوص حمله عراق به ايران و تحريك همسايگان ايران در مقصر جلوه دادن ايران، از جمله حوادث اين سالها بوده است.
مطرح شدن ادعاهاي واهي از جانب كشور امارات متحده عربي بر سر حاكميت جزاير سهگانه (بوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك) پس از سالها تحريك قدرتهاي استكباري در دهه اخير در ادامه فشارهاي سياسي به جمهوري اسلامي در دستور كار آنان قرار گرفت، اما همواره مسئولان ايران با به كار گرفتن سياستهاي تأميني و مدبرانه، موضوع را در حد يك سوءتفاهم دانسته و با رفتوآمدهاي دوجانبه مسئولان دو كشور در جهت حل مشكل، عمل شده است و همواره قرارداد 1971 ميلادي، توسط جمهوري اسلامي ايران، تأييد و بر آن تأكيد شده است، اما هر از چند گاهي در ادعاهاي مسئولان امارات يا اجلاسهاي كشورهاي عربي يا خليج فارس، ادعاهايي مطرح ميشود.
در حال حاضر به علت لزوم ايجاد يك تصوير كلي در چگونگي تأثيرات عوامل انساني و فرهنگي بايد نگاهي به سابقه تاريخي جزيره بوموسي با توجه به بستر سياسي ـ امنيتي آن داشت و پس از آن، تحولات قرن 19 و 20 ميلادي تا مقطع زماني سال 1357 هجري شمسي و همزمان با انقلاب اسلامي بررسي شود.
جزيره بوموسي همراه با كل منطقه خليج فارس طي سالهاي 1359 تا 1367 هجري شمسي، به هنگام وقوع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، دوران تقريبا پرخطري را از نظر اقتصادي و سياسي پشت سر گذاشته است.
در طي سال 1369 هجري شمسي كه جنگ نفت يا جنگ آمريكا و متحدان آن عليه عراق صورت گرفت، خليج فارس، همچنان داراي نقش استراتژيك مهمي بود.
در سال 1371 هجري شمسي، بروز مسئلهاي در رفتوآمد اتباع امارات به جزيره و نيز برخي صحنهسازيها، باعث جوسازيهاي فراواني عليه دولت جمهوري اسلامي و بروز مشكل سياسي شد.
تثبيت موقعيت جمهوري اسلامي ايران پس از جنگ هشتساله عراق عليه ايران و پس از محكوميت حمله عراق به كويت توسط ايران در جنگ نفت و بازسازي كشور جمهوري اسلامي، ايجاد بنادر و مناطق آزاد و ترانزيت كالا از ايران، دورنماي خوبي براي كشور متصور ميشد و اين ميتوانست، تعادل استراتژيك منطقه را پس از تضعيف عراق به نفع ايران به دنبال داشته باشد. پس از اين، با مشكلآفريني، تاريخ چندساله همكاري ايران و امارات متحده عربي و حاكميت ايران بر جزيره را تحتالشعاع قرار دادند.
به رغم مذاكرات ايران و تمهيدات براي اسكان و آسايش ساكنان عربزبان در بوموسي، طرف ثالث؛ يعني آمريكا براي اجراي سياست درگيري مستمر جهت اعمال فشار به جمهوري اسلامي بر مسئله دامن ميزد.
در ارديبهشت سال 1371 امارات متحده عربي در نشست شوراي داخلي، موضوع را به صورت تبليغي مطرح ميكند و در خارج، حمايت اجلاس شوراي همكاري خليج فارس، بيانيه دمشق و اتحاديه عرب را به دست ميآورد. امارات در بعد بينالمللي با مسئلهسازي و در معرض خطر جلوه دادن صلح جهاني، خواستار اتخاذ موضع عليه ايران ميشود و در اتحاديه اروپا، اجلاس بينالمجالس و سازمان ملل با مطرح كردن و ارسال اعتراضيهها عليه ايران براي ادعاهاي خود، سندسازي ميكند و در نهايت تأكيد بر احاله قضيه به دادگاه لاهه ميشود.
با اين حال جمهوري اسلامي ايران تنها با حسننيت و رفع سوءتفاهم در نامهها، خواستار مذاكره و رفع مشكل شده است.
تربيت و آموزش ديني كودكان ( قسمت اول )
آغاز تربيت ديني
اصولاً از نظر اسلام تربيت از گهواره آغاز مي شود و در خانواده شكل مي گيرد . مقدمات و پايه گذاري آن از مرحله تشكيل جنين و حتي قبل از آن است . ولي آنچه كه صورت رسمي دارد از لحظه تولد است و با ذكر اذان و اقامه در دو گوش كودك شروع مي شود.
بعدها و به تدريج در مراحل مختلف زندگي ، ما وظيفه اي در قبال كودك داريم كه به عنوان مربي بايد به اداي آن بپردازيم . شك نيست كه تا حدود هفت سالگي اعمال قدرت و فشار مطرح نيست . حتي رفتار مذهبي كودك صورت بازي و سرگرمي دارد. سعي و تلاش ما بايد بر اين باشد كه تكاليف مذهبي بر كودك سنگين نيايد واو را خسته نكند.
در طول مدت تربيت در هفت سال اول ، كوشش بر اين است كه مصداق ها و مدل هايي عرضه و ارائه شوند كه براي كودك درس آموز باشند و شيوه تربيت به گونه اي باشد كه نيازي به اصلاح و تجديد نظر در آن ضرورت پيدا نكند كه بسياري از لغزش هاي مذهبي افراد در اين رابطه است.
پيش از اين كه درباره مقاصد و محتوا و شيوه ها و فنون تربيت مذهبي كودكان سخن بگوييم ضروري است از سه اصل مهمي كه براي تربيت ديني لازم است .
1- آگاهي و معرفت : ما مدعي نيستيم كه كودك قادر به درك همه ي مسائل و جوانب مربوط به مذهب باشد و يا آنچه را كه مي گوييم دريابد. ولي اين نكته بايد مورد نظر باشد كه به ميزان توانايي درك مطالب و فهم او مسائل را به او تزريق كنيم و به حساب اين كه او خردسال است و هنوز وقت بسياري براي متدين شدن دارد در اين كار تعلـّل نكنيم.
2- شور و احساس : طفل مي بايست كم و بيش با جماعات و اجتماعات مذهبي آشنا شود. در مراسم مذهبي ، دعاهاي دسته جمعي ، سرودها و مراثي و در عبادت هاي جمعي مثل نمازهاي جمعه و جماعت شركت كند و كم و بيش هيجانات ، شادي ها ، اشك ها و آه و ناله ها را ببيند . اين امر در برانگيختن عواطف و شور مذهبي طفل مؤثر است . همچنين داستان هاي مذهبي نيز در اين امر مفيد است.
3- رفتار و عمل : نقش عمل و رفتار را چه در كار مربي و چه در كار كودك ناديده نگيريد كه آن بيش از منطق و گفتار در تربيت مؤثر است. از طريق عمل دل ها متوجه حقيقت ها مي شوند و عادات مذهبي پديد مي آيند و ميل به طاعت وعبادت در فرد شكل مي گيرد. اين روش تعليم پيامبر بود كه به مردم مي فرمود: ببينيد من چگونه عمل مي كنم شما هم همان كار را بكنيد.
ادامه دارد ...
در ادامه مطلب به مسائلي كه در تربيت ديني بايد مد نظر داشت ، مي پردازيم.
سخن به ميان آوريم . اين اصول بدين قرارند:
یا فاطمه بنت نبی (س)
یا فاطمه (س) بنت نبی
سا لروز شهادت ام ابیها صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) برتمامی شیعیان حضرتش تسلیت وتعزیت باد.
لازم دیدم جهت شادی روح پاک و طاهره حضرتش تقاضای صلواتی بر محمد (ص) وخاندان اکرمش نثار نماییم.
خداوند نماز را جهت دوری شما از کبر و خودپسندی مقرر فرمود. حضرت زهرا سلام الله علیها
گلی که عالم از او تازه بود پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجودپرپر شد
شب شهادت زهرا(س) علی (ع)به خود می گفت
گل محمدی من چه زود پرپر شد
خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی (ع)
تمام گلشن غیب وشهود پرپر شد
به باغ حسن کدام آفتاب ناب افسرد
که در مدار افق هر چه بود پر پر شد
نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه (س)داشت
بنفشه ای که سحر را سجود پرپر شد
ز فیض صحبت او رنگ وبوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد
تأسي به امام حسين عليه السلام در تربيت فرزند
اظهار محبت به فرزندان امرى درونى اسـت كه خـداوند آن را در دل والدين بـه وديعت نهاده است. اما آنچه در اين ميان مهم مى نمايد و آثار تربيتى در پى دارد ابـراز آن است. اين امرى اختيارى است و والدين و مربـيان مى توانند در پـرتو آن زمينه تربـيت صحيح را فراهم آورند. چه بـسيارند والدينى كه نسبت به فرزندان خود محبـت فراوان دارند اما آن را ابراز نمى كنند در حالى كه محبـت وقتى سازنده و تـأثير گذار خواهد بـود كه فرد مورد محبـت از آن آگاهى يابـد. امام حسين (ع) بـه عنوان الگوى تـربـيتـى مطمئن و كامل، محبـت بـه فرزندان را از نيازهاى ضرورى آنان دانسته، در قالب هاى گوناگون بـه ابـراز آن مى پـرداخـت. گاه بـا در آغوش گرفتـن و بـه سـينه چسبانيدن خردسالان، زمانى بـا بـوسيدن آنان و گاه بـا بـه زبـان آوردن كلمات شيرين و محبت آميز. عبيدالله بن عتبه چنين مى گويد: «نزد حـسـين بـن على(ع) بـودم كه على بـن حـسـين(ع) وارد شـد. حسين(ع) (امام سجـاد(ع) را صدا زد، در آغوش گرفت و بـه سينه چسبـانيد، ميان دو چشمش را بـوسيد و سپس فرمود: پدرم بـه فدايت باد،چقدر خوشبو و زيبايى!»
تشويق فرزندان در برابر كار خوب آنان
يكى از شيوه هاى تربيتى مورد اتـفاق صاحبنظران عرصه تـعليم و تربيت، شيوه كارآمد تشويق است. تشويق به جا و متناسب با فعاليت انجام شده، به ايجاد انگيزه در فرد منجر مي شود و به تكرار و تقويت رفتار مى انجامد. چـه بـسا فرزندان از ارزش و اعتـبـار صفات مثـبـت خـود آگاهى نداشتـه باشند؛ در نتـيجه بـه شخصيت حقيقى و تـوانمندي هاى مثبـت خويش پى نمي برند و خود را در مقايسه با ديگران ناچيز بـه شمار مي آورند. از اين رو والدين و مربيان بـايد ويژگي هاى مثبـت فرزندان را كشف و برجسته سازند و مورد ستايش و تشويق قرار دهند.
در فرهنگ اسلامى ـ كه تربيت دينى و اخلاقى فرزندان در كانون تـوجه است بـر تـشويق فرزندان هنگام بروز رفتارهاى دينى و بـرجسته كردن صفات اخلاقى و معنوى آنان بـسيار تـآكيد شده است. امام سجاد(ع) فرمود: من بـه بيمارى شديدى مبتلا شدم. پدرم بر بالينم آمد و فرمود: «چـه خـواستـه اى دارى؟ عرض كردم: دوست دارم از كسانى بـاشم كه درباره آنچه خداوند بـرايم تدبـير كرده، نپرسم. پدرم در مقابـل اين جمله به من آفرين گفت و فرمود: تو مانند ابراهيم خليلى؛ به هنگام گرفتارى جبرئيل نزدش آمد و پرسيد: از ما كمك مى خواهى؟ او در جواب فرمود: (دربـاره آنچه پـيش آمده) از خداوند سؤال نمى كنم. خداوند مرا كافى است و او بهترين وكيل است. در اين حديث ملاحظه مى شود كه امام حسـين (ع) در مقابـل پـاسـخ عارفانه و دلنشين فرزندش ـ كه بـراساس ظاهر حديث، سن و سال چندانى هم نداشت.ـ جمله «احسنت» را بـه كار بـرد و او را بـه «ابـراهيم خـليل» تـشـبـيه كرد.
اهميت آموزش هاى دينى فرزندان و قدردانى از معلمان و مربـيان
در اسـلام دانش آموزى مورد اهتـمام شديد بـوده و رهبـران دينى پيروان خود را بـه آموزش و اندوختن دانش، بـه ويژه معارف دينى، تشويق كرده اند. بـراساس سخـنان معصومان(عليهم السلام)، معلمان و مربـيان، بـه خـصـوص آنان كه در تـعـليم آموزه هاى دينى مى كوشـند، حـق بـزرگى بر جامعه دارند و بايد تلاش صادقانه شان مورد قدردانى و سپاسگزارى قرار گيرد تا رغبت و انگيزه بـيشترى بـيابـند. مرحوم بـحرانى در حـليه الابـرار از شيخ فخرالدين نجـفى ـ كه از فضلا و زهاد بـودـ چنان نقل كرده كه شخصى به نام عبدالرحمان در مدينه معلم كودكان بود و يكى از فرزندان امام حسين(ع) بـه نام «جعفر» نزدش آموزش مى ديد. معلم جمله «الحمدلله رب العالمين» را بـه جعفر تـعليم داد. هنگامى كه جـعفر اين جـمله را بـراى پـدر قرائت كرد، حضرت معـلم فرزندش را فراخـواند و هزار دينار و هزار حـله... بـه او هديه داد. وقتى حضرت به خاطر پـاداش زياد مورد پـرسش قرار گرفت، در جواب فرمود: هديه من بـرابـر بـا تـعليم «الحـمدلله رب العالمين» اسـت.
احترام به انتخاب جوان
در امر ازدواج جوانان به سبب كمى تجربه به استفاده از تجارب و نصايح والدين نيازمندند، امـا آنان ديگـر دوران كـودكـى و نوجـوانى را پـشـت سرگذاشته و بـه حدى از رشد رسيده اند كه خود حق انتـخاب داشتـه باشند و براى خود تصميم بـگيرند. از اين رو، شايسته است والدين در دوران كودكى و نوجوانى زمينه استقلال و قدرت تـصميم گيرى آنها را فراهم آورند و آنان را چـنان تـربـيت كنند كه به سمت انتـخاب هاى معقول و تصميم هايى منطقى پيش روند و مصالح واقعي شان را بـر منافع آنى و زودگذر تـرجـيح دهند. اگر فرزندان بـه اين حد از رشد و استـقلال رسيدند، بايد به آنان اعتماد كرد و بـه تصميم ها و انتخاب هايشان احترام نهاد.
جوان در طول زندگى بـا انتخاب هاى گوناگون رو بـه روست و يكى از مهمتـرين آنها گزينش همسـراسـت. در اين مسـئله، چنانچه فرزند از قدرت انتخاب صحيح و معقول برخوردار است، بـايد به وى حق انتـخاب داد و از ازدواج هاى تـحميلى پـرهيز كرد. حسن، فرزند امام حـسـن مجـتـبـى(ع) يكى از دخـتـران امام حـسـين(ع) را خواستگارى كرد. امام حسين(ع) به او فرمود: «فرزندم! هر كدام را بيشتر دوست دارى انتخاب كن.» فرزند امام مجتبى(ع) شرم كرد و جوابى نداد. آنگاه امام حسين(ع) فرمود: «من دختـرم فاطمه را بـرايت انتـخاب كرده ام؛ زيرا او به مادرم فاطمه دختر رسول خدا(ص) شبيه تر است.» ملاحظه مى شود با اين كه فرزند امام مجتبـى(ع) بـه احترام عمو و دخترانش به طور مشخص از دختر خاصى خواستگارى نكرد و امر را بـه عمويش وانهاد؛ امام حسين(ع) به انتخاب وعلاقه فرزند برادرش اهميت داد و از او خواست خـودش آن را كه بـيشتـر دوست دارد بـه همسرى برگزيند.
تربيت عملى بـى تـرديد مؤثـرتـرين عامل در تـربـيت اخـلاقى و دينى فرزندان رفتارهاى درست والدين است. پر واضح است كه زبـان رفتار از زبـان گفتـار بـسى نافذتـر است و در «عمل» آثـارى نهفتـه است كه هرگز از «گفتـار» بـرنمى آيد. كودك و نوجوانى كه پـيوستـه شاهد اعمال نيك والدين است، به طور غيرمستقيم سرمشق مى گيرد و بـه انجام كارهاى نيك تشويق مى گردد. در سيره تربيتى ائمه اطهار (عليهم السلام) تربيت با رفتار و عمل، بارزترين بـُعد تربـيت است. فرزندان ائمه (عـليهم السـلام) بـا ديدن رفتـار آنان سـرمشـق مي گرفتند و عـمل مى كردند. شـعيب بـن عبـدالرحـمن خـزائى مى گويد: هنگامى كه امام حسين (ع) در كربـلا بـه شهادت رسيد بـر دوشش نشانه اى وجود داشت. از امام سجاد(ع) دربـاره آن پـرسيدند، امام سجـاد(ع) بـسيار گريست و فرمود: «اين، اثر بارهاى غذايى است كه پدرم بـر دوشش حمل مى كرد و به خانه هاى تهيدستان مى برد.» آرى، امام سجاد(ع) پيوسته اين رفتار را از پـدرش مشاهده كرد و سرمشق گرفت و عمل كرد. بدين سبب، امام باقر(ع) فرمود: (پدرم) على بن الحسين عليه السلام شب ها كيسه نان بـر دوش حمل مى كرد و(بـه مستمندان) صدقه مى داد
لينک ها
كودكان و ارزش هاي اخلاقي و معنوي مكاتب الهي
نقش خانواده در پرورش احساس مذهبي در كودكان
نقش خانواده در تربيت کودک
مقدمه:
نگاهی هرچند سطحی به وضع کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان در جامعه ما , و نیز بسیاری از نقاط جهان , ما را با مسائل و دشواریهای عظیمی در زمینه روابط اخلاق انسانی , که ناشی از روشهای غلط تربیت است , آشنا می کند . بلایی عظیم متوجه جامعه بشری است . بلایی که غفلت از آن به قیمت شرف انسانی و فنای اخلاق تمام میشود .
وضع روابط در سطح جهانی آن چنان بحرانی است که اگر مدعی شویم در این زمینه با آفتی بزرگ مواجهیم , گزاف نگفته ایم . انحرافات , کج رویها , ناسازگاریها , انحطاطهای اخلاقی در سطح وسیع صورت مسلم و قطعی پیدا کرده و روزگار حال و آینده نسل کنونی و بعدی را به خطر افکنده است .
اگر در جوامع کنونی فریادها از این نابسامانی بلند نیست , بدان خاطر است که مردم تدریجا با چنین زمینه ای خو کرده و گمان دارند وضع باید به همین گونه ای باشد , که هست .
امروزه ما و دیگر جوامع بشری با خطری عظیم روبه رو هستیم . فساد و افساد نسل و سرایت ناسازگاریها و نابهنجاریها به دیگران و توسعه و گسترش آن در سطوح مختلف و به خطر افتادن حیات شرافتمندانه نسل . ( 1 )
به عقیده جامعه شناسان زمینه کج رویها و انحرافات را نخست خانواده و بعد اجتماع و فرهنگ به وجود می آورند . بنابراین , برای اصلاح این زندگی شوریده و افسار گسیخته در سطح جهانی باید به سالم کردن این دو محیط پرداخت ( 2 )
برای وصول به هدف اصلاح خانواده لازم است در دو زمینه برنامه ریزی صورت گیرد , که عبارتند از :
1- سازندگی نسلی که جدیدا پا به عرصه حیات می گذارد , وصول به چنین هدفی مستلزم آن است که برای ساختن کودکی که در حال ورود به جهان ماست , برنامه ای اندیشیده شود .
2- بازسازی نسل موجود از خرد و کلان , که طاغوت زده , استعمارزده و مستضعف و ستم کشیده هستند و این از طریق برنامه ریزیهای صحیح و جدید امکان پذیر است .
1- تربیت و باز سازی کودکان ، دکتر قائمی ، صفحه 4 و 5
2- خانواده و تربیت کودک ، دکتر قائمی ، صفحه 8
در طریق وصول به اهداف مذکور همه و مخصوصا والدین مسئولند ,از آن بابت که تربیت صحیح حق کودک است و طفل امانتی از خدا در دست والدین و جامعه است و هرگونه سهل انگاری در تربیت طفل عواقب وخیمی برای کودک و مردم اجتماع و کیفری سخت برای مسئولان دارد . (1)
اهميت دوره قبل از دبستان
دوره قبل از دبستان , که از تولد تا 7 سالگی را شامل می شود , به طور کلی برای هر فرد انسانی دوره پرفراز و نشیبی است و از آنجا که اساس و پایه زندگی آینده هر فردی در این دوره بنیان گذاشته می شود , این دوره نزد صاحبنظران و متخصصان روانشناسی و تعلیم و تربیت از اهمیت وافری برخوردار است . (2)
در این مقاله سعی شده اصول و ضوابطی که برای تربیت اخلاقی و رفتاری کودکان در این دوره مطرح است ,عرضه شود و برنامه حیات بخش اسلام در این رابطه طرح شده و زمینه لازم برای سازندگی نسل آینده هموار شود .
1- تربیت و بازسازی کودکان ، دکتر قائمی ، صفحه 9
2- روانشناسی تربیتی ، رضا نوری و علیرضا مرادی ، صفحه 79
فصل اول
بخش اول : والدين به عنوان عاملان وراثت و محيط
" کودک اعم از پسر و دختر امانتی است الهی و ودیعه ای است آسمانی که به پدر و مادر سپرده می شود و قلب پاک فرزند گوهر گرانمایه و نفیس و آئینه مصفایی است , که از هر گونه نقش و نگار خالی است و قابلیت پذیرفتن همه نقشی را دارد .
پس اگر او را طبق اصول پرورشی و با موازین صحیح تربیت به عادتهای نیک تمرین دهند , به همان خو می گیرد و بر آن صفات نشو و نما می کند و به هر چیزی که نظرش را جلب کنند بدان متمایل می شود . (1)
" والدین نخستین کسانی هستند که کودک از آنها منشاء می گیرد و با آنها در تماس است . اینها عاملان تربیتند و عالیترین نقش را در زمینه پرورش و رشد شخصیت او ایفا می کنند . والدین از یک سو عامل وراثتند و از سویی دیگر عامل محیط .
عامل وراثت :
از آن بابت که خصایص بسیاری را از خود و اجداد خویش به کودکان منتقل می کنند ( خصایص جسمی و روحی ) .
عامل محیط :
یعنی دامان پدر و مادر نخستین مدرسه کودک است , که شخصیت وی در آن رنگ می گیرد . بسیاری از همتهای بلند , ارزشهای عالی , خلق و خوی نیکو , آزادگی ها , درون طبعی ها , کج خلقیها و انزوا طلبی هااز دامان والدین منشاء می گیرد .
1- تربیت کودک ، محمد صفری ( زر افشان ) جلد 2 , صفحه 1
سنين مهم در تربيت
ماههای اول تولد تا سن 6 سالگی اوج پذیرش روح کودک است . تاثیر خانواده در 4-5 سال اولیه زندگی کودک فوق العاده زیاد است , زیرا در این مرحله از عمر حس " تقلید " در کودک بسیار قوی است و این دوره , مرحله کسب عادت است .
اگر کودک در این سن مورد مراقبت دقیق خانواده قرار گیرد , فردی آرام ودارای شخصیتی متعادل و فرمانبر خواهدشد و برعکس چنانچه از مهر و محبت خانوادگی محروم بماند , فردی کج رو و بزهکار خواهد شد .
بخش دوم : اهميت خانواده و تاثير فوق العاده آن
" تاثیر خانواده در کودک و نقش مهم آن در سازندگی فرهنگی , اجتماعی , اخلاقی و عاطفی بسیار مهم و عظیم است . مساله خانه و نقش او در پرورش کودک و دادن مبانی زندگی اجتماعی و فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت . با همه تاثیرهایی که طفل از جامعه و همبازیها و معلمان خود می گیرد , باز بیشتر تحت تاثیر خانواده است .
• نقشهای مهم خانواده
1- نقش سازندگی
2- نقش فرهنگی
3- نقش اجتماعی
1- سازندگی خانواده :
طفل فطرتا پاک به دنیا می آید و این خانواده است که او را صالح یا فاسد بار می آورد . تربیت و خانواده حتی خصایص و صفات وراثتی را تحت الشعاع قرار می دهد و گاه خنثی می سازد . کودک دفتری از کتاب طبیعت است که در آن چیزی نوشته نیست .
این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخار آمیز یا ذلت آفرین می نویسد . خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می سازد و در او سازندگی یا ویرانگری ایجاد می کند .
2- نقش فرهنگی خانواده :
کودک در جایی به دنیا می آید , که از قبل ساخته و دارای فرهنگی ارزیابی شده , یا غلط است . طفل از هما روزهای تولد این فرهنگ را از طریق والدین , کسان و بستگان می گیرد و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می یابد .
بر اساس ذوق و نظر والدین است . در جنبه کسب اطلاعات و معلومات عمومی , مساله زبان و مکالمه , طرز معاشرت و آداب زندگی , اخلاق , عشق و محبت , صمیمیت و همکاری , همدردی و همسانی , شرافت و عزت نفس و صدق و صفا نیز خانواده نقش اساسی دارد .
خانواده مهمترین مرکز انتقال تمدن است بدان حد که میزان انسانیت و مدنیت آدمی بسته به این است که در کدام خانواده و با چه بعدی از مدنیت پرورش یافته است .
3- نقش اجتماعی خانواده :
خانواده نخستین مسئول صلاح و فساد جامعه است . از آن بابت که بنیانهای فکری کودک در خانواده گذاشته می شود . نخستین محیطی که فرد را به زندگی اجتماعی می کشاند و تمایلات و اندیشه های دینی , سیاسی , عقیدتی , اجتماعی و ایده آلها اغلب از آنجا منشاء می گیرد .
خانواده مسئول عیب ها و فسادهای بیشمار اجتماعی و منبع هرگونه خیر و برکت و نعمت و سعادت جامعه است .
4- نقش عاطفی و اخلاقی خانواده :
خانواده اولین محلی است که طفل احساسات و عواطف قوی و یا ضعیف خود را به دست می آورد . خانواده وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است .
کودک در خانه اخلاق , اعتماد به نفس , پاکدلی , مقررات , احترام به قانون , ادب , انسانیت , مهر و عاطفه , انس و الفت و یگانگی و مهرورزی را یاد می گیرد و یا خشونت و بی بند و باری و کینه توزی و سخت دلی و ... را می آموزد . " (1)
1- خانواده و تربيت کودک ، دکتر علی قائمی ، ص 30 تا 47
• وراثت يا تربيت
" کودکان حامل بسیاری از صفات و خصایصی هستند که از والدین به آنها ارث رسیده و این عوامل بیولوژیکی در زندگیشان دارای نقش و اهمیت بسیار است . ریشه بسیاری از خصایص وراثتی از چند نسل قبل ودر برخی موارد از حدود 7 نسل قبل است .
بخش اعظم بیماریها , اخلاق و رفتارها ی اجداد گذشته از طریق ژن به کودک منتقل می شود . بعلاوه بیماریهای والدین , وضع طبیعی هریک , محیط روانی مادردر دوران حمل , بعد فرهنگی والدین , طرز فکر اندیشه ها , جهان بینی ها , اعتیادها و ... همه از عواملی هستند که برروی کودکان تاثیر می گذارند .
کودک از طریق وراثت خصایصی را به خود می گیرد , که بعضی از آنها به هیچ صورت قابل تغییر نیست . مثل : وضع چهره , رنگ پوست , مو , میزان هوش , قد و نارسایی مغزی و عضوی .
با این که وراثت عامل مهمی در زندگی انسان است , ولی قدرت تربیت بسیار زیاد است و ان را تحت تاثی
از خانه تا جامعه تنها يک گام: مدرسه!
از خانه تا جامعه تنها يک گام: مدرسه!
نبايد انديشيد که وظايف خانه و مدرسه و انجمن اوليا و مربيان در نظارت بر توانايي ها و يا کاستي هاي درسي کودکان و نوجوانان بايد خلاصه شود. چنانکه گفته شد بايد پس از ورود کودک به مدرسه، والدين و معلمان کودک را براي زندگي اجتماعي آماده کنند." امروز مي بينيم جوان 25-24 ساله جوان خامي است که نمي تواند به خوبي از عهده مسئوليت هاي اجتماعي خود برآيد و دليل عمده آن نيز اين است که بسترها و نهادهاي اجتماعي که جوان بتواند در آنجا تمرينات لازم را انجام بدهد، به اندازه کافي وجود ندارد."(1)
امروزه شاهد آن هستيم که جامعه ما يک جامعه قانون مدار نيست از کوچک و بزرگ و پير و جوان قانون را در زندگي لازم الاجرا نمي دانند اين همه از آنجاست که خانه و پيامد آن مدرسه ، کودک و نوجوان را براي حضور در اجتماع، پاي بندي به قوانين آن و حضور فعال و پرتوان در آن آماده نکرده است.
متاسفانه در مدارس ما تفکر و نوع نگرش به زندگي در زيرحجم عظيمي از محفوظات مدفون شده است " ما آنقدر اطلاعات مي دهيم که دانش در لابلاي آن اطلاعات گم مي شود... در لابلاي اين اطلاعات تفکر گم مي شود يعني اينکه ما مجالي براي انديشيدن ايجاد نمي کنيم."(2)
اين همه نشان از آن است که خانه و مدرسه ارزيابي درستي از نيازمندي هاي جامعه نداشته ، کودک و نوجوان را در جهت اين نيازمندي ها آماده نساخته اند.
" انجمن اوليا و مربيان بايد بداند که يک عضو از يک سيستمي است که مبادرت به تربيت جوانان نموده پس بايد موقعيت خود را در آن سيستم به خوبي بشناسد و نيز شناخت کاملي نسبت به عوامل تاثيرگذار ديگر پيدا کند و اين کار، زمينه را براي يک تاثيرگذاري مثبت در يک برنامه ريزي خوب فراهم مي کند . خلاصه کلام اينکه ما بايد بدانيم افرادي که در مظان تعليم و تربيت ما قرار دارند چه کساني هستند؟ در چه دنيايي به سر مي برند؟ دغدغه خاطرشان چيست و آرزوها و آرمانهايشان چيست؟ "(3)
آنچه جاي تقدير دارد آنکه انجمن اوليا و مربيان به منظور گسترش دامنه فعاليت خود و در راستاي يکي از وظايف تعيين شده اين انجمن مبني بر" آگاه کردن اوليا به مسائل ديني ، تربيتي، اخلاقي و مشاوره با آنان در هماهنگ کردن روش هاي تربيتي و آموزشي در محيط خانه و مدرسه" اقدام به انتشار کتب تربيتي کرده تا از اين راه کاستي هاي موجود را تا حدودي مرتفع نمايد. واحد انتشارات اين انجمن از سال 1363 شروع به کار کرده و تا کنون 160 عنوان کتاب در موضوعات دين، روانشناسي و علوم اجتماعي به چاپ رسانده است.
جامعه توسعه يافته در اولين گام نيازمند انسان توسعه يافته است. " توسعه پايدار و منطقي و قابل قبول ، توسعه ايست که به شخصيت انسان ها و به خود انسان ها بپردازد. مراد ما توسعه شخصيت انساني در جهت اهداف فرهنگي و مدني است که دين ترسيم و بيان مي کند"(4)
اميد آنکه خانه و مدرسه دوشادوش يکديگر انسان هاي پرورش يافته فردا را بسازند.
پي نوشتها:
1- دکتر ميرباقري ( مجموعه سخنراني هاي چهارمين کنگره سراسري انجمن هاي اوليا و مربيان سراسر کشور)2- حجت الاسلام و المسلمين دکتر بهرام محمديان ، همان، ص 166.
3- دکتر ميرباقري ، همان، صص 4 و 53.
4- حجت الاسلام دکتر بهرام محمديان ، همان، ص 168.
معرفی سایت دبستان شهدای قمرود
با سلام امیدوارم ایام به کامتان باشد خواستم آدرس وبلاگ تخصصی مجتمع آموزشی حضرت قائم قمرود را به بازدید کنندگان بدهم امیدوارم مورد استفاده قرارگیرد.
http://mogtame-ghaem.blogfa.com